شب های شیراز هواش عالی میشه حیفه شیشه ها لینک کانال ازدواج موقت باشه، تو هم همین فکرو میکنی؟
من او را به لینک کانال ازدواج موقت در تلگرام مسافرت آوردم
با لبخند تایید کردم، او درد مرا نمی دانست حتی خودم هم نمی دانستم چرا یکدفعه افسار بریدم من او را به لینک کانال ازدواج موقت در تلگرام مسافرت آوردم که از آن شهر و آلودگی های ذهنی اش خالص شود نه که به خواسته های خودم برسم زیر چشمی نگاهش کردم، با شوق به خیابانها نگاه میکرد نفس های عمیق میکشید و حالش خوش بود و لبخندش واقعی و لینک کانال ازدواج موقت میکردم با لینک کانال ازدواج موقت حال خوشش هوس لینک کانال ازدواج موقت سبحان به سرش نزند وگرنه به هیچ وجه از خیرش نمی گذشتم!
به خانه اش که رسیدیم چشمانم از خستگی می سوخت و گردنم مثل چوب خشک صدا میداد پیاده شد درب حیاط را باز کرد یک خانه باغ خوش ساخت و فوق العاده، از لینک کانال ازدواج موقت حلال دست خانه ها که من خوشم میامد پیاده شدم و او لینک کانال ازدواج موقت سبحان در را پایین کشید در را بست و به سمتم چرخید خوش اومدی چقدر با صفاست اینجا ه اطراف نگاه کرد، چشمانش برق میزد و زیر لب گفت: روز که بشه با صفا ترم میشه به سمت لینک کانال ازدواج موقت حلال رفت که چمدان ها را بردارد که مانعش شدم و خودم انها را به داخل بردم و برگشتم تا کیسه های خر ید را بردارم که موبایلم زنگ خورد لینک کانال تلگرام صیغه موقت بود سالم داداش چطوری؟
مشکلی پیش اومده لینک کانال ازدواج موقت عفت ؟
سالم کجایی تو ؟ گفتم که یه هفته ای نیستم مشکلی پیش اومده لینک کانال ازدواج موقت عفت ؟ نه همه کارا ردیفه بعد مکث کرد و گفت: لینک کانال ازدواج موقت در تلگرام هم صبح زنگ زد گفت یه هفته ای نیست! گوشه لبم را جویدم، حرفش منظور داشت ؟ نفسم را آهسته بیرون دادم و سعی کردم با لحن خونسرد و بی تفاوتی بگویم تصمیم خوبی گرفته، چند روز دور باشه براش بهتره باز هم ان سوی خط سکوت شد و بعد پرسید: تو ازش خبر نداری؟
لب گز یدم و بالفاصله گفتم: من ؟.. . چرا باید ازش خبر داشته باشم ؟ خیلی نگرانشم به لینک کانال ازدواج موقت زمان نیاز داره حل میشه تماس که قطع شد چنگم را توی موهایم فرو کردم، اینکه چرا من و لینک کانال ازدواج موقت در تلگرام ارتباطمان را از لینک کانال ازدواج موقت محصنین و رویا پنهان کردیم جای سوال داشت.. . کیسه های خر ید را توی آشپزخانه گذاشتم و به سالن رفتم هلن نبود اما صدای زمزمه اش میامد، لینک کانال ازدواج موقت عفت را بین در نیمه باز اتاق دیدم جلوی چمدانش زانو زده بود و من مانند مترسکی بی جان میان سالن ایستاده بودم و نمی توانستم چشم از او بردارم نمی دانستم مرگم چه بود خودداری ام کجا رفته بود ؟لینک کانال ازدواج موقت حلال اول و اخر مال خودم بود اما با وضعیت روح ی اش نمی خواستم در شرایط جدیدی قرارش دهم وگرنه همین امشب سندش را به نام خودم میزدم...!
لینک کانال ازدواج موقت در تلگرام با صدای یک قمر ی از خواب بیدار شدم پلک هایم از هم فاصله گرفت و پشت پنجره اتاق دیدمش لبم به لبخندی گشوده شد، دست دراز کردم و از همان دور انگشتم را روی سرش کشیدم عادت بچگ ی هایم بود چون هیچ گاه نمیشد به لینک کانال تلگرام صیغه موقت نزدیک شد و واقعی نوازششان کرد آهسته لبه ی تخت نشستم و او صورتش را یکوری کرد و نگاهم میکرد، همین که پاهایم را از تخت آویزان کردم پر ید و رفت مثل لینک کانال ازدواج موقت محصنین اخم کردم و گفتم: کاریت نداشتم که. .. چرخیدم، لینک کانال ازدواج موقت سبحان را دیدم که آنسوی تخت پشت به من خوابیده بود دیشب تخت دو نفره بابا را آماده کردم که هردو آنجا بخوابیم و او نگاهش روی لینک کانال ازدواج موقت پارسیان ماند