صیغه رسمی از کی فرار میکردی ؟ صیغه رسمی تهران! آهسته گفت، به قدری آهسته که ابتدا فکر کردم اشتباه شنیده ام پدرش ؟ چطور ممکن بود ؟ بابات ؟ بغض کرده بود و به آن ی چشمانش پر شد از اشک آره بابام سردرگم بودم، نمیدانستم چطور ممکن است از کسی که سالهاست مرده ترسید به یکباره ذهنم چیزی را یاداوری کرد قبال صیغه رسمی گفته بود که روح پدرش را در خانه حس میکند.
در یک لحظه همه چیز برایم روشن شد س نگاهش کردم، قطره اشک ی ر خورد قلبم را لرزاند که از چشمانش ُ دوباره حسش کردی ؟ چانه اش لرزید و سرش را صیغه رسمی اصفهان پایین کرد دستم را دور کمرش انداختم و روی پایم نشاندمش و او مانند کودکی اشک گرمش لباسم را تر کرد و هق هق ریزش که به راه افتاد قلبم چنگ خورد موهایش را از صورتش کنار زدم، پیشانی اش را بوسیدم و زیر گوشش نجوا کردم: آروم باش عز یزم چیزی نیست سرش را بلند کرد و میان گر یه گفت: فکر میکنی صیغه رسمی چیست دیوونه شدم نه؟
صیغه رسمی اصفهان که می دانستم
میان سیاهی صیغه نامه رسمی شهر بی رحم، با ان سر و وضع، اگرگیر نا صیغه رسمی تهران می افتاد چه کسی پاسخگو بود ؟ صیغه رسمی اصفهان که می دانستم جریان چیست فکرهای توی سرم همگی دود شده و به هوا رفته بودند چند وقت ی بود وضع روحی اش مناسب نبود باید کاری میکردم.. . صیغه رسمی دستم را بیرون بردم و باد نوازش گونه بین انگشتانم پیچید تابلو سبز رنگ شیراز ۲۰ کیلومتر را که رد کردیم انرژی ام مضاعف شد صیغه رسمی اصفهان با تمام مهربان ی اش کارش را یک هفته ای عقب انداخته بود.
و برای اینکه حال مرا خوب کند به دل جاده زده بودیم خودش به خانه ام رفته ساکم را جمع کرده بود سرم را چرخاندم و به صورت مردانه و بی نظیرش نگاه کردم ده ساعت تمام رانندگی کرده بود تا مرا به شهرم برساند و من ممنونش بودم بی اختیار شروع به خواندن کردم و لبخند پهن صورتش شد به سپیده آسمان رسیدن از تو در شب پروازم به خیال خوش غزل شنیدن از تو حافظ شیرازم این آهنگ دیگر آهنگ ما شده بود.
یعنی من و او از اولین باری که در خانه اش به زیر اواز زدم محو صدایم ده بود و از آن به بعد منع کرد که غیر از او برای کس دیگری بخوانم و من هم اطاعت گفته بودم من دل در گرو عشق او داشتم، پس همه چیزم منحصرا به او تعلق داشت عشقم، مهربانی ام، صدایم.. . همه چیزم وارد شهر که شدیم تمام من چشم شده بود و حریصانه به خیابانها، درختان نارنج، سرو و چنار نگاه می کردم دو سالی بود که نیامده بودم و بی مهری را در حق شهر زیبایم تمام کرده بودم.. .
پشت چراغ قرمز ایستاد و من به ماشین بغل نگاه کردم چند دختر بی پروا می خندیدند.
شیشه های تمام دودی صیغه نامه رسمی
از شادی شان من هم لبخند زدم بعد سرم را چرخاندم و به صیغه رسمی تهران نگاه کردم اگر دختر های ماشین بغل می فهمیدند پشت شیشه های تمام دودی صیغه نامه رسمی و صیغه رسمی ساریخانی نشسته چه می کردند ؟ صیغه رسمی اصفهان کمی به طرفم خم شد، دستم را چسبید و گفت: به چ ی فکر میکنی تو ؟ به این که اگه این دخترا بفهمن تو توی این ماشینی چیکار میکنن ؟ و بعد با انگشت شست به سمت راستمان اشاره کردم ابتدا از حرفم ابروهایش صیغه رسمی چیست پر ید و بعد دوباره شیطنت در چشمانش نشست و پرسید: به نظرتو چیکار میکنن ؟ شانه صیغه خانه رسمی مشهد انداختم و او توی چشمانم زل زد و با همان شیطنت مذکور گفت: من احتمال میدم اگر بفهمن میان درسته قور تم میدن چشمانم از حدقه بیرون زد و بعد خنده ام گرفت اما بروز ندادم