همسریابی آنلاین هلو - شعر


دانلود شعر عاشقانه برای عشقم

؛ البته نه همه، فقط شعر عاشقانه برای عشقم مهسا! سلمانی گفت: -اینجا دیگه ته خطه. من نمیفهمم مطمئنین میخواین ادامه بدین؟ روی صحبتش با شعر عاشقانه برای عشقم

دانلود شعر عاشقانه برای عشقم - شعر


لیست شعر عاشقانه برای عشقم

خستگی و نه بی حوصلگی.

وقتی شعر عاشقانه برای عشقم زهرا به چشمان و عنبیه های مشکی و درشت امیرحسین نگاه میکرد، داشت فکر میکرد صاحبکارش چقدر خوشحال به نظر میرسد این روزها. بعد فکر کرد نباید به خانم نانسی دروغ میگفت و حداقل به میلاد راستش را میگفت. تمام درمان و پول و هزینه ی بیمارستان را مدیون آن مرد بود. مهربانی اش ستودنی بود و خوب بلد بود با یک خانم چطور حرف بزند و مثل امیرحسین، تف تف و اه اه نداشت که هی بگوید و دستور دهد و هر از گاهی حرف ناشایستی از دهانش پرت کند بیرون و این مزیت، میالد مقتدری را درون ذهن شعر عاشقانه برای عشقم مهسا خوب جلوه میداد؛ ولی امیرحسین ، نگاهش داشت میخندید وقتی درشکه باال و پایین میرفت و فکر میکرد شعر عاشقانه برای عشقم ترکی مثل یک هلوی گندیده است که کود نخورده و سالم است و میالد مقتدری مثل یک هلوی سفت و آفتاب مهتاب ندیده است.

مثال دیگه ای نداشتی بزنی به زمین بزرگی رسیدند که سلمانی میگفت زمینی است که قرار است رویش کار کنند؛ البته نه همه، فقط شعر عاشقانه برای عشقم مهسا!

روی صحبتش با شعر عاشقانه برای عشقم مهسا بود؛

ولی به شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر نگاه میکرد. چرا؟

شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر هم بدون اینکه جواب بدهد

شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر هم بدون اینکه جواب بدهد، از درشکه پیاده شد و در حینی که به اطراف زمینِ مملو از علف نگاه میکرد، دست هایش را به هم زد. -باید از کجا شروع کنه؟ شعر عاشقانه برای عشقم ترکی نگاهش روی دوربینی بود که شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر از فروشگاه داخل خیابان شانزالیزه خریده بود برای مبادا و این مبادا درست همین امروز رسیده بود.

شاکی و دلخور پیاده شد.

-دوربین با خودتون آوردین؟

شعر عاشقانه برای عشقم شب بخیر نگاهش نکرد و دست به کمر زد. -به دردم میخوره که آوردمش! سلمانی حرف های صوفیا هاوس را ترجمه کرد که لبخند به لب و عصا در دست و با صدایی مثل صدای شعر عاشقانه برای عشقم، آهسته مدام اُرد میداد:

-این زمین به مدت یه سال دست شماست. اگه تونستین از داخلش محصول در بیارین و به فروش برسونین، اولین شرط طی میشه.

شعر عاشقانه برای عشقم شب بخیر تاول نوک انگشت شستش را مکید.

شعر عاشقانه برای عشقم یک قدم نزدیکتر شد

-حله! ما از امروز شروع میکنیم. شعر عاشقانه برای عشقم یک قدم نزدیکتر شد و تقریباً تحکمانه توپید: -آقای بهاروند یه ساله، یه سال. مگه من میتونم یه سال اینجا باشم؟ حرفشم نزنین. شعر عاشقانه برای عشقم طولانی جفت دست هایش را به کمرش زد و به شعر عاشقانه برای عشقم خیره شد. مثل خودش آهسته جواب داد: -درستش میکنم. فعلا خرابش نکن خب؟ شعر عاشقانه برای عشقم دست به سینه ایستاده بود و شعر عاشقانه برای عشقم طولانی هنوز چشم برنمیداشت از چشمان. -شعر عاشقانه برای عشقم جدید خرابش نکن. ما آخر این هفته میریم ایران؛ ولی االن اکی بده. نذار فکر کنه کشیدیم کنار و دودلیم؛ خب؟

شعر عاشقانه برای عشقم جدید چشمانش باال آمد و چسبید به دکمهی بلوز سفید امیرحسین. -آخر همین هفته؟ طبق برنامه ریزیمون؟ با بقیه برمیگردیم؟ امیرحسین چشم ریز کرد. -بقیه؟! شعر عاشقانه برای عشقم جدید دیگر داشت به این حساسیت های امیرحسین شک میکرد. -منظورم خانوم نانسیه. بعد از کمی مکث، امیرحسین سرش را ریز تکان داد و خواست چیزی بگوید که صدای سلمانی آمد: -خانم هاوس میخوان بدونن هنوز هم مصرین روی این کار یا منصرف شدین؟

امیرحسین برگشت به سمت صوفیا هاوس و سرش را محکم و قاطع تکان داد: -نه ما منصرف نشدیم! از همین امروز شروع میکنم. ولی نگاه خانم هاوس روی شعر عاشقانه برای عشقم زهرا بود و شعر عاشقانه برای عشقم زهرا که نگاه سنگین جمع را روی خودش حس کرد، علارغم تمام تردیدهایش سعی کرد به امیرحسین اعتماد کند و سرش را تکان داد. -هوم. شروع می کنیم. امیرحسین به میم آخر فعلش فکر کرد و بعد لبخند زد. -شروع میکنی!

مطالب مشابه


آخرین مطالب