زمزمه کرد نگرانت شدم کانال صیغه ایرانیان را توی دستانش گذاشتم رفتم یکم قدم بزنم دستم را کشید و به سینه اش چسبیدم، بوی تنش را محتاج بودم.. . میدونی چند وقته یه دل سیر قدم نزدم ؟ شهرت بود!
و این تنها یکی از مز یت های اینکه نمی توان ی مثل آدمیزاد، میان مردم خیابان های پاییزی شهررا متر کنی و لذتش را ببر ی.. . دستم را دور فشردم و او شالم را از سرم کشید و من خیره ی رزهای قر مز گفتم: گل خر یدی و گفت: آخه تولد یه نفره لبم به خنده چاکید و او گونه ام بوسید و با صدای زیبایش نجوا کرد تولدت مبارک هلن من نالیدم یادت بود اهل شمع روشن کردن وگل به زیر پایم پر پر کردن نبود...
کانال صیغه و ازدواج ایرانیان برای من
ساده بود، ساده گل می خر ید، ساده تبر یک می گفت و این خوب بود کانال صیغه و ازدواج ایرانیان برای من خوب.. . سر پایین کشید چانه ام را گرفت، صدای زنگ آیفون بلند شد چشمانم باز شد و تصویر یک کیک تولد که شمع های روشن داشت روی اسکر ین ایفون افتاده بود خندیدم و همانطور که چشمم به آیفون بود گفتم: کانال صیغه ایرانیان اما یکدفعه هوشیار شدم به کانال تلگرام صیغه ایرانیان نگاه کردم و گفتم: رویاست خنده جذابش را گوشه لبش چسباند و من با التماس گفتم: می ری تو اتاقم؟
دست در جیب هایش برد و در حالی که می خندید و سر تکان می داد از پله ها باال رفت و من دکمه آیفون را فشردم رویا از ان جیغ های گوش نوازش به خورد گوش هایم داد و کانال صیغه ایرانیان به آغوشم کشید و من نگران کانال تلگرام صیغه ایرانیان بودم.. . شمع ها را فوت کردم و رویا باز هم جیغ کشید، کیک را روی میز گذاشت و گفت: دسته گل چی میگه؟
کانال بانک جامع صیغه ایرانیان را از روی میز چنگ میزدم
خندیدم و در حالی که نامحسوس سوییچ ماشین کانال بانک جامع صیغه ایرانیان را از روی میز چنگ میزدم گفتم: یکی از دوستانم فرستاده و مرا ببخشد بابت دروغ های این چند وقته ام کانال صیغه و ازدواج ایرانیان وارد اتاق شد و در را پشت سرش بست دود سیگار را از بین لبهایم بیرون فرستادم و گفتم: هنوز نرفتن ؟ سوییچ ماشینم را روی دراور انداخت و گفت: این نزدیک بود کار دستم بده به جان پناه تراس تکیه دادم و گفتم: چ ی می خواد بشه اگه بفهمن ؟ نیم نگاه ی انداخت و در حالی که مانتوش را درمیاورد پشت به من ایستاد و من بلند تر گفتم: نگفت ی.. .چ ی میشه؟
به سمتم چرخید و گفت: اروم تر صدات میره پایین سیگار را لبه ی سنگ ی جان پناه خاموش کردم و پا به اتاقش گذاشتم می خواست از اتاق بیرون برود که دستش را گرفتم و او گفت: کانال بانک جامع صیغه ایرانیان منتظرن.. . بی توجه به حرفش به اغوش کشیدمش، و گفتم: کاش زودتر برن دستم را فشرد و خواست دست ببرد به دستگیره که م ِن بی طاقت دستش را کشیدم و پشت به در اتاق چسباندمش گفت: کانال تلگرام صیغه ایرانیان بذار برم شک میکنن و گفتم: بذار شک کنن صدای کانال صیغه ایرانیان از پایین امد هلن کجا موندی ؟ با ترس فاصله گرفت. ..
نفس نفس میزد و نالید کانال صیغه و ازدواج ایرانیان به استرسش خندیدم، عقب عقب رفتم و خودم را روی تخت خوابش انداختم و او از در بیرون زد خیره به کاغذی بودم که روی میز ارایشم گذاشته بود پر مفهموم ُ خیره ان جمله زیبا و خیره ان گردنبند طلا سفید که قلب کوچک ی از ان اویزان بود ٬ کانال صیغه موقت ایرانیان زنگ زده بود و به صرف عصرانه دعوتم کرده بود،