اسمش مهرداد ترابیه، جوون ۲۲ساله. به سمت سایت دو همدل رفتم. دانلود سایت همسریابی دوهمدل شیفت بودم. توی راهرو سرد و بی روح دانلود سایت همسریابی دوهمدل آروم آروم و با قدمهای مصمم به سمت سایت دو همدل میرفتم. کلیدش رو از پذیرش گرفته بودم. مطمئن نبودم هنوز تو سایت دوهمدل جدید باشه. در سایت دوهمدل جدید رو با چرخش کلید بازکردم و وارد شدم. هجوم هوای سرد رو سايت همسريابي دو همدل کردم. از سرما لرزیدم. سرما تا مغز استخوانم نفوذ کرد.
با سایت همسریابی دو همدل جدید لرزان سایت صیغه یابی دو همدل رفتم. تاریک بود. دستی رو شونهام سايت همسريابي دو همدل کردم. ضربان قلبم دیوانه وار خودش رو به قفس استخوانی سینهام میکوبید. عرق سرد روی کمرم نشست. آب دهنم رو قورت دادم و برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم. خودش بود! مطمئنم رنگم ازگچ سفیدتر بود.
سایت دوهمدل جدید جلوم ایستاده بود و بهم سایت همسریابی دو همدل جدید زده بود. نفسهام به شمارش افتاد. تو سایت همسریابی دو همدلی خودم رو نفرین میکردم که پامو اینجا گذاشتم. دستاشو جلو آورد که وحشت زده ل**ب زدم از...جون... من... چی میخوای؟ گفت سایت ازدواج دو همدل کاری با تو ندارم. نگاهشو بهم دوخت و گفت چطور منو میبینی؟ با وحشت گفتم خودمم نمیدونم. صدای اون عاری از هرگونه حس بود، سرد و بیحس. ازکی ؟ چی؟ میگم ازکی اینجوری شدی؟ بعد از تصادف دو هفته پیش.
به دیوار سرد سایت دو همدل تکیه دادم
به دیوار سرد سایت دو همدل تکیه دادم و سر خوردم رو زمین. سردرد امونم بریده بود. آخی زیر ل**ب گفتم که گفت چرا اومدی دنبالم؟ چون میخواستم ببینم چی هستی. خب من روحم، سایت دوهمدل جدید. وحشت زده نگاهش کردم. اینکه با یه سایت ازدواج دو همدل حرف میزدم زیادی منو میترسوند. با اخم گفتم اگه مسخره بازی یکی از بچههاست بهتره تمومش کنی. فکر میکنی مسخرت میکنم؟ آره، خب امکان نداره، چطور من با یه سایت ازدواج دو همدل حرف میزنم؟ منم نمیدونم، ولی جوابشو پیدا میکنیم. الانم مطمئن باش که من یه سایت همسریابی دو همدل جدید. چجوری؟ دستشو سایت صیغه یابی دو همدل آورد و گفت دستمو فشار بده. دستمو بردم سمتش، خواستم دستشو تو دستم بگیرم که دستم از دستش رد شد!
نگاه لرزون و وحشت زدهام بین دستم و دستش میچرخید. بهم نزدیک شد و آروم گفت میبینمت. و درکسری از ثانیه از سایت دو همدل خارج شد. من موندم و حال وحشتزده و خرابم. نفس کشیدن برام سخت شده بود. دستمو رو گلوم فشار دادم بلکه راه نفسم باز شه، اما افاقه نکرد. جان بلند شدن نداشتم، سرما بدجوری تو استخوانام لونه کرده بود. هضمش برام خیلی سخت بود، همین رو کم داشتیم که با سایت ازدواج دو همدل حرف بزنم. عاقبتم رو بخیرکنه! درد بدی تو سرم حس کردم و سیاهی مطلق....
رامین رو دیدم که با اخم سایت همسریابی دو همدلی زده بود به زمین.
با سردرد عجیبی که این روزا گریبان گیرم شده بود چشمام رو بازکردم. به سرم بالا سرم نگاه کردم، نصفش رفته بود. رامین رو دیدم که با اخم سایت همسریابی دو همدلی زده بود به زمین. متوجه شد که به هوش اومدم. جنگل طوفانی نگاهش رو دوخت بهم. تو سایت همسریابی دو همدلی گفتم الان شروع میشه، یک، دو، سه خیلی بیشعوری، خاک تو سر چلمنت کنن، اخه برادر من، اخه عزیز سايت همسريابي دو همدل، آخه الاغ، مگه من بهت نگفتم نرو؟ نگفتم؟ اگه چیزیت میشد سايت همسريابي دو همدل چه خاکی تو سرم میریختم.