با د ستم خاک همسر آقای رایگان از روی قاب کنار زدم و عک س شون همسر آقای رایگان بوسیدم. دسته ی کمد رو کشیدم که بازش کنمه قفل شده بود. به ردیاب همسر رایگان دراورِ لباس ها رمتم و بازش کردم. توی هماشون به جز کشوی آخره لباس بود.
کشوی آخر پر از کاغذ بوده دوتا آلبوم قدیمیه چندتا سند و یه پو شه هم داخلش بود. با دقت گو شه های ک شو رو گ شتمه بالاخره کلید همسر آقای رایگان پیدا کردم. پوشه رو بردا شتم و بازش کردم مدارک تحصیلی بابا توش بود.
خواستم به ردیاب همسر رایگان کمد برگردم
پوزخندی زدمه پوشه همسر آقای رایگان سر جای قبلش برگردوندم و کشو همسر یابی رایگان تلگرام بستم. خواستم به ردیاب همسر رایگان کمد برگردم که با پا گذا شتن روی یکی از موزاییک ها اح ساس کردم صدای پوچی شنیدمه دوباره همسر یابی رایگان تلگرامش پا کوبیدمه این بار صدای چوب اومد. بی خیال شدم و به ردیاب همسر رایگان کمد رمتمه با کلید بازش کردمه پر از کتاب و پوشتته بود. یه جعبه ی چوبی قدیمی هم پایینش بود. جعبه رو برداشتتم و همسر یابی رایگان تلگرامی تخت نشتستتمه بازش کردمه چند عدد همسر رایگان سیاه و سفید بود.
توی یکی از همسر یابی رایگان ها یه دختر که قد کوتاهش ن شون از کم سن بودنش بوده با روبند سفید و چادر بود که د ست را ستش کمی بالا اومده بوده انگار که دست کسی توی دستش بود. پشتش همسر یابی رایگان تلگرام نگاه کردمهمسر رایگان بعدی همه همون دختر با سن کمتربوده روبندش رو بردا شته بود و کنار دو زن که لباس خاکی تنشون بوده نشسته بود. دست هر دو زن با یناب بسته بوده گوشه ی عکس یه مرد با لباس خاکستری ایستاده بود و نگاهشون می کرد. این لباسش شبیه لباس همون مردیه که تو تیمارستان دیدم. پشتش رو نگاه کردم.
دارالم انین شاهدخت همایون سال هزار و دوی ست و نود و شش ه. ششم سیه خاتون رن بر. یعنی این همسر یابی رایگان مال همون تیمارستتتانه؟! یعنی مادربزرگ این جا رو میشتتناخته؟! پس چرا مامان گفت اونا چیزی نمی دونستن؟ دارم گیم میشم. همسر رایگان بعدیه همسر یابی رایگان همون دختر یا مادربزرگمه جلوی در آهنی بزرگ بوده نوشتتته ی روی سر دَر اصلا قابل خوندن نبود. این همون دریه که دیدم.
پشت همسر یابی رایگان چیزی نوشته نبوده
پشت همسر یابی رایگان چیزی نوشته نبوده بقیه همسر رایگان ها هم قابل تشخیص نبودن. انتاای جعبه یه پاکت نامه ی قدیمی بوده بازش کردم. یه کاغذ تکه تکه شتده با چندتا کاغذ که هر کدوم یه جمله ی عربی تو شون نو شته بوده انتاای پاکت هم یه تکه ا ستخون نازک و کوچیک با یه تکه دندون تیز بود. ا صلا نمی تون ستم چیزی بفاممه صندوق رو داخل کمد برگردوندم. برگ شتم تو حیاط و کنار درخت ای ستادمه د ستم رو به درخت تکیه دادم و ثانیه ای بعد همون جایی بودم که مرد به سرم ضربه زد. از پله ها بالا رمتمه در چوبی رو باز کردم و وارد سالن شدمه بوی خون و تعفن خیلی شدید بود. انتاای سالن تابلوی اتاق مدیریت رو دیدمه بدون معطلی به ردیاب همسر رایگان اتاقش رمتم. ستتمت راستتت یه سالن دیگه بود که صدای جیغ و گریه ازش می اومده سمت چپ هم راه پله داشت که به یبقه ی بالا میرمت. در زدم و در اتاق رو باز کردم