یلدا خانمم بالاخره کوتاه اومد و این آبروزیری رو پذیرفت و از آشپزخونه اومد بیرون منم با ادب تمام کردم و به برنامه ی دوستیابی ایرانی هم یه لبخند زدم و رفتم بیرون برنامه ی دوستیابی ایران کنار در ایستاد و گفت: نمی خواین من برسونمتون؟ برنامه ی دوستیابی ایرانی ایفون دکمه آسانسور و زد و گفت: نخیر مزاحم نمی شیم! ما کلا بو می دیم! در شان شما نیست به یه موجود حال به هم زن برین بیرون و دست منو گرفت و کشید توی برنامه ی دوستیابی ایران ios برنامه ی دوستیابی ایران هم دم در عین یه آدم برفی کوتوله عینکی گوگولی که شیش هفت روزی تو برنامه ی دوستیابی ایرانی نزدیکا مونده باشه وا رفت
برنامه ی دوستیابی ایرانی روز پنجم بساطشو جمع کرد
یه هفته شد ده روز و نه تنها من شرط و بردم که برنامه ی دوستیابی ایرانی روز پنجم بساطشو جمع کرد و رفت خونه یکی از اقوام دورشون رحمتشون کنه فکر کنم به زودی توی روزنامه ها بخونیم: گاز گرفتگی جان یک خانواده را گرفت ولی بعدا ضایس که بیان تحقیق کنن و بفهمن خونواده بنده اقوام این هااایده خانم به علت استنشاق چه گازی مردن با از دور خارج شدن برنامه ی دوستیابی ایرانی نگاه های بچه های برنامه ی دوستیابی ایران ios به من عوض شد یه جورایی انگار همه ازم حساب می بردن منم تو دلم کلی واسه خودم حال می کردم و بالاخره روز دوازدهم بود که برنامه ی دوستیابی ایرانی جدید جون یا همون شیپور چی محترم یه بدبخت فلک زده رو نمی دونم از کجا پیدا بود که فهمیده بود طرف خودش برنامه ی دوستیابی ایرانی برای ایفون داره و تنهایی زندگی می کنه و خودشو چتر کرده بود اونجا و قرار شده بود کرایه رو نصف نصف بدن
برنامه ی دوستیابی ایرانی رایگان هم رفت
برنامه ی دوستیابی ایرانی رایگان هم رفت و دیگه بعد از اون ماجرا بچه ها همه با یه حالتی به من نگاه می کردن هیچ کس جرات نداشت نگاه چپ بهم بکنه با خودشون فکر می کردن کاری می کنم مجبور به فرار شن خبر بلاهایی که سر اون بیچاره ها اورده بودم همه جا پیچیده بود حتی چندتایی از بچه های دانشگاه هم به واسطه دوستایی که این ور و اون داشتن فهمیده بودن خلاصه واسه خودم سلطنتی می کردم ولی خبر نداشتم که حالا نوبت بنده است که تاوان بدم!! بعد از دو هفته هنوز منو رکی که غیر از اون خنده های بی موقعش هیچ مشکلی نداشت با هم تنها شدیم در کل برنامه ی دوستیابی ایران بدی نبود از اون دوتا که خیلی سر تر بود فقط ماجرا این بود بعد از کم شدن تعدامون من زیادی زوم کرده بودم روی این بشر و تازه تازه داشت یه بوایی به دماغم می خورد
بعد از رفتن برنامه ی دوستیابی ایرانی رایگان بود
وقتی چند روز بعد از رفتن برنامه ی دوستیابی ایرانی رایگان بود، رکی با اعصاب خراب اومد خونه و بعدم یه ساعتی توی حموم بود و شارژ اومد بیرون شستم خبر دار شد که بله یه خبرایی هست و این شنگول خانم الکی این همه شنگول نمی زنه از وقتی که باهاش تنها شده بودم تازه داشت ترس برم می داشت تا وقتی برنامه ی دوستیابی ایران و برنامه ی دوستیابی ایرانی جدید بودن امکانش کم بود که بلا ملایی سرم بیاد ولی حالا که با این برنامه ی دوستیابی ایرانی نزدیکا تنها شده بودیم تازه مغز کپک زده من به کار افتاده بود و فهمیده بودم اون دو تا بیچاره هیچ خطری نداشتن خطر اصلی این رکی خانم بود که معلوم نبود که چی می زنه که همش تو فضا مشغول سیر و سیاحت توی کرات مختلفه و بقیه روزم داره به جکایی که