بلند میشم و پالتوم رو تنم میکنم وقته زدِن آمپوله، صدای زنگ اف اف بلند میشه ساعت هشت شب رو نشون میده. بلند میشم و به طرف آیفون میرم با دیدِن رخش تو تصویر دلم فرو میریزه. در رو میزنم و آب دهن فرو میدم در واحد رو باز میکنم. طولی نمیکشه که قامتش رو تو راه پله ها میبینم. کتونی هاش رو در میاره سر تا پام رو نگاه میکنه و زمزمه میکنه: سلام. جوابش رو میدم. تا وارد میشه کاپشن چرمش رو درمیاره و روی مبل میشینه نگاهش میکنم: قهوه یا چایی؟ زوم میکنه روم همونطور هم دستاش میره رو کاپشن و رو جیبش بلیط رو درمیاره روی میز میندازه: گفتی سه روز دیگه، برای پنج شنبه صبح عازمی. پلک آرومی میزنم و زمزمه میکنم: ممنونم برادری کردی در حقم. پوزخندی میزنه و اشاره ای به پالتوم میکنه: کجا به سلامتی هشت شب؟
لبم کج میشه و لبخند یه طرفه ای ناخواسته میزنم، غیرتی شدنش برام آرزو بود برآورده شدنش مبارکم! میرم درمونگاه، آمپول دارم. چرا زنگ نزدی بیام دنبالت.؟میخواستی تنها بری؟شایدم تلگرام گروه دوستیابی پیداش شده میخوای بری پی ش؟ پوزخند میزنم و زمزمه میکنم: پراید و دویست و شیش تلگرام گروه دوستیابی تو پارکینگه احتیاجی به کسی ندارم. پوزخند میزنه و بلند میشه درست رو به روم می ایسته: خیلی وقته رانندگی نمیکنی ؟ حواسم هست. دلم داغ میشه چیزی فرا تر از گرم شدن، حواسش هست.
گروه تلگرام دوستیابی بروجرد رو نمیبازم
گروه تلگرام دوستیابی بروجرد رو نمیبازم و برعکس هیاهوی درونم، زمزمه میکنم: تاکسی... چنگ میزنه و کاپشنش رو برمیداره: ماشین رو گرم میکنم بیا. از جلوم رد میشه و از در خونه بیرون میزنه چشمم رو بلیط روی میز خشک میشه، باید رفت! از خونه بیرون رفته اما بوی ادکلن و تنش هنوز تو خونه است، عمیق بو میکشم... ندارمش اما باید دلم آروم بشه یا نه؟ شال نازکم رو با گروه تلگرام دوستیابی بابل کلفته زمستونی عوض میکنم به صورت بی روحم تو آیینه نگاه میکنم کمی برق لب و ریمل میزنم، از اتاق خارج میشم تی وی رو خاموش میکنم نگاهی به دورخونه میندازم، نیم بوت مشکلی رنگی ازجاکفشی خارج میکنم و میپوشم. در رو قفل می کنم واز خونه خارج میشم. نگاهی به کیف میندازم گوشی و داروهارو برداشته باشم. که برداشتم. از در خونه بیرون میزنم و سوار ماشینش که دم دره میشم. کمربندم رو میبندم به راه می افته و زیر لب غرلندش رو میشنوم: باورم نمیشه پیگیر کاراشم و کمکش میکنم. هم خندم میگیره، هم لجم: مجبور نبودی تلگرام گروه دوستیابی رو برسونی درمونگاه گروه تلگرام دوستیابی قزوین.
گروه تلگرام دوستیابی کرج چی گفت؟
بی توجه به حرفم بینی با لا میکشه، لب باز میکنه: گروه تلگرام دوستیابی کرج چی گفت؟ یه تای ابروم بالا میره: از کجا میدونی؟ پوزخندی میزنه: آمپول که از زیر بوته به عمل نیومده... از خنگی گروه تلگرام دوستیابی بروجرد دلم میخواد اون رو خفه کنم. آب دهن فرو میدم و روی صندلی یکم جا به جا میشم و مایل میشم طرفش، زمزمه میکنم: گفت خیلی ضعیفم و برای بچه خوب نیست. زیر چشمی نگاهم کرد و دنده عوض کرد. لب باز کرد: خبرش... تلگرام گروه دوستیابی لندهور ا لان باید بهت برسه گور به گور شده کجا هست معلوم نیست. غمگین میشم و تو دلم گروه تلگرام دوستیابی شیراز رو دلداری میدم؛ که نمیدونه اون گور به گور شده تویی... به خیابون ها نگاه میکنم باز صداش رو میشنوم: بهتون برخورد تلگرام گروه دوستیابی اراک شرمنده. طعنه ی حرفش تا مغز استخونم رو منبت کاری کرد، با حرص لب باز کردم: میخوای کمک کنی زخم زبونت دیگه چیه؟ شونه ای بالا انداخت که صدای گوشیش تو ماشین پیچید گوشی رو از روی کیلومتر برداشت، با دیدن صفحه ی گوشی لبخندی زد و اتصال رو زد: گروه تلگرام دوستیابی کانادا؟ قالب تهی میکنم...
گروه تلگرام دوستیابی قزوین؟؟ نمیفهمم اونطرف خط کیه که برای تلگرام گروه دوستیابی اراک دلبری میکنه اما صدای تلگرام گروه دوستیابی اراک رو خوب میشنوم سمفونی به یاد موندنی: امر خانم امر بفرما؟ به پیرهن طوسی تیره اش نگاه کردم دلم رنگ پیرهنش شد، تیره. .. گروه تلگرام دوستیابی کانادا داشت پسر رویاهای من؟ چشم میارمش چشم. پلک محکمی میزنم و اون تیر آخر رو میزنه: بایگروه تلگرام دوستیابی بابل. گروه تلگرام دوستیابی کانادا و گروه تلگرام دوستیابی بابل و... چقدر مگه باهاش صمیمی بود؟؟ قطع که میکنه گوشی رو روی پاش رها میکنه و ترمز میزنه. نگاهی به خیابون میکنم درمونگاه نزدیک خونه اومده. پیاده میشم پیاده نمیشه. به طرف در ورودی قدم برمیدارم که در ماشین باز میشه و اونم پشت سرم به راه می افته. خم میشم: سلام گروه تلگرام دوستیابی قزوین آمپول تقویتی دارم.