
با صدای بوق ماشینش از جا پریدم و از خونه بیرون رفتم.به هرحال بودن با همسرگزینی شیدایی گرچه برام ناراحت کننده بود ولی از موندن تو این خونه خیلی بهتر بود. بدون اینکه چیزی بگیم فقط به خیابون چشم دوخته بودیم که همسرگزینی شیدایی داخل یه کوچه پیچید و جلوی یه آپارتمان پارک کرد. با تعجب پرسیدم: ورود به صفحه سایت شیدایی کاری داری؟
خندید و از ماشین پیاده شد.در رو برام باز کرد و گفت: سایت همسریابی شیدایی اهواز پیاده نمیشی؟ از ماشین پیاده شدم.کلید انداخت و در آپارتمان رو باز کرد و با اشاره ای به من هردو وارد شدیم.طبقه ی دوم توقف کرد و کلید رو به دست من داد و گفت: در رو باز کن. اینجا کجاست؟ در رو باز کردم و داخل شدیم.خونه ی خالی و تازه ساختی بود.سالن بزرگ و مربعی شکل داشت که با اُپن بلند و خوش ورود به صفحه سایت شیدایی حالا تو باز کن.
فرمی از آشپزخونه جدا میشد.سرتاسر آشپزخونه کابینت کاری شده بود.دو تا اتاق خواب هم داشت که هردو یه اندازه و یه شکل بودن وروبروی هم قرار داشتن.یکی نزدیک در ورودی و اون یکی از وسط سالن می گذشت.کف سالن با سرامیک آینه ای فرش شده بود به طوریکه می تونستم عکس خودمو واضح توش ببینم. در حالیکه من سرمو تو هرکدوم از اتاقا فرو می بردم، همسرگزینی شیدایی بلند بلند گفت: شاهزاده اگه خوششون اومد، بگن که ما قول نامه کنیم.
متعجب نگاش کردم و گفتم: یعنی اینجا رو به همین سرعت پیدا کردی با کمک ورود به صفحه سایت شیدایی اینجا پیدا شد.
شما حاضرین ملکه ی سایت شیدایی هلو قصر باشین؟
هرچند که شباهتی به قصر نداره ولی شما حاضرین ملکه ی سایت شیدایی هلو قصر باشین؟ لبخندی زدم و با شیطنت گفتم: در اینکه من ملکه ام شکی نیست ولی تو از سایت همسریابی شیدایی اهواز بودنت اطمینان داری؟
از خروج از سایت شیدایی خوشم اومده
رفت روی اُپن آشپزخونه نشست و گفت: نه من همون گدایی ام که باشاهزاده عوض شده. نگاهی اجمالی به اطراف انداختم و گفتم: از خروج از سایت شیدایی خوشم اومده. خب درسته یه کوچولو واسه دل دریایی شما کوچیکه ولی قول میدم یکی بهترشو بعدها برات بخرم. به نظرم کوچیک نیست، برای یه زندگیه دونفره کافیه. دونفریم، چند سال دیگه چی؟
حالا که فعال تا یه قرن قراره دونفر باقی بمونیم. با لحن کشداری گفت: یه قرن؟ حداقل تا هفت سال دیگه که درسم تموم شه. نه خواستم بهت آمادگی بدم که بعدا بهانه نیاری، من تا وقتی که درسم تموم نشه اجازه نمیدم بچه ای تو سایت شیدایی هلو خونه تو میخوای همسرگزینی شیدایی اینا رو بندازی به جون من؟ ونگ بزنه.باید فرصت داشته باشم که بهش برسم یانه؟
آره خب. بعد دستشو به نشانه ی تسلیم بالا برد و گفت: من تسلیمم. حالا قراره اینجا رو اجاره کنیم؟ نه، قراره بخرمش.هم قیمتش مناسبه، هم موقعیت مکانی ش خوبه، هم اینکه به ورود به صفحه سایت شیدایی نزدیکم. جدی میگی؟ آره، خونه ی سایت همسریابی شیدایی اهواز یه کوچه بالاتره. چه خوب.موقع امتحانات میتونم راحت پرتت کنم خونه ی آرش. با چشمایی گرد شده نگام کرد و گفت: اصلا از خیر خروج از سایت شیدایی خونه میگذرم. خندیدم و با ناز گفتم: من باید نظر بدم تو چه کاره ای