میپرسی؟ چه میدونم هرکی که بود، شبکه اجتماعی ایرانیان چه اهمیتی داره؟ صدای پخش ماشین را کم کرد و با دلخوری گفت: چیه؟ جنایت که نکردم زن گرفتم، ننهم رو شبکه اجتماعی ایرانی جدید خواستگاریت.
شبکه اجتماعی ایرانیان هم میهن چه مرگته؟
با میل و رضایتای بابا توام که نمیشه دو کلوم باهات حرف زد؛ فوری میپری پاچه آدم رو میگیری! خودت و همه کس و کارت هم نشستی سر سفره عقد! شبکه اجتماعی ایرانیان هم میهن چه مرگته از صبح این قدر سگرمه هات تو همه؟ حرف زدنش چقدر با امیدِمن فرق داشت. شبکه اجتماعی ایران 20 رفت آن نغمه های عاشقانه که امید در گوشم میخواند؟
شبکه اجتماعی ایرانی بود تا شاید بتوانم
هنوز نگاهم شبکه اجتماعی ایرانی بود تا شاید بتوانم در بین جمعیت پیدایش کنم. حرفهای حمیدرضا باعث میشد تا افکارم بهم بریزد و رویای با امید بودنم از جلوی چشمم کنار برود. دستم ر ا در هوا تکان دادم. اگر غیر از این بود پس من شبکه اجتماعی ایرانی اینجا توی ماشین تو چه غلطی میکنم؟ دنده را عوض کرد و سرعتش را زیادتر کرد. کوفتی میریم همه چی تموم میشه، بهت قول میدم پات برسه ژاپن دیگه یادی ازببین شبکه اجتماعی ایران بد قلقی نکن. جون مادرت بذار این دوشب هم تموم بشه از این مملکت هیچ کس شبکه اجتماعی ایرانی جدید!
بهشته به شبکه اجتماعی ایرانیان زندگی میسازیم که توپ داغونش نکنه. باز کن اون سگرمه هات رو که هیچ دوست ندارم این طوری ببینمت! زندگی؟ کدام زندگی؟ چه کسی میداند که من بی امید از زندگی بیزارم. شبکه اجتماعی ایرانی قرار نبود حمیدرضا ایران بیاید و جشن سرور به راه بیندازند اما از ترس اینکه مبادا کسی در سفر به ژاپن همراهم بیاید و مجبور شوند خرج سفرش را تا آنجا بدهند حمیدر برگشته بود ایران تا به این شکل هم جلوی خرج اضافی را بگیرند و هم جلوی بهانههای رنگ و وارنگی که خانوادهام میگرفتند، سد کنند.
شبکه اجتماعی ایرانیان هم میهن امید گرفتم
دو روز خودم ر ا در اتاقم حبس کردم و برای شبکه اجتماعی ایرانیان هم میهن امید گرفتم و پای اشک ریختم. اما چه سود به زودی گاه رفتن فرا میرسید و هیچ چارهای جز جدایی برایم باقی نمیگذاشت. چمدانم را بسته بودم و با میل خود به سوی مسلخ ره سپار بودم. صبح آن روز وضو گرفتم و برای شدم. چشمم که به افتاد که داشت کفشهای را مرتب میکرد. بغضم راه گلویم را شکافت و اشکم سرازیر شد. -شبکه اجتماعی ایران سید. از شبکه اجتماعی ایرانی جدید یکه خورد و با تاسف سر تکان داد. شبکه اجتماعی ایرانی بابا به شبکه اجتماعی ایرانیان از روت شرمندهام دختر! صدایم لرز ید و گفتم: دشمنت شرمنده باشه.
من اینجا یه قولی به تو دادم اما نتونستم برات کاری انجام بدم. روم سیاه دخترم، چی بگم؟ شبکه اجتماعی ایرانیان هم میهن قسمت چیز دیگه ای بود. نفسم را با بغض بیرون دادم. -کسی که رو سیاهه شما نیستی سید محمود، به قول شما قسمت چیز دیگه بود! نخواستم اشکم را ببیند. کفشهایم را در آوردم و فورا وارد شدم. با شبکه اجتماعی ایرانیان خود راز و نیاز کردم و هرچه بغض کهنه در گلو داشتم فرو نشاندم. سبک بار بیرون رفتم و سفیدی که سرم بود روی میز چوبی جلوی در ورودی گذاشتم و راهی شدم، که صدای بوغ اتومبیلی از پشت سر مرا به خود آورد. برگشتم تا مشت گره کردهام را نثار کاپوت ماشینش کنم که چشمم به اتومبیل شبکه اجتماعی ایران 20 افتاد که امید پشت رل آن نشسته بود و بوغ میزد. دلم لرزید بی اختیار پایم سمت ماشین رفت. شیشه سمت شاگرد را پایین کشید و سرم را از شیشه داخل بردم. شبکه اجتماعی ایرانیان هم میهن تو از کجا میدونستی من اینجام؟ در را باز کرد و گفت: با تردید سوار شدم. برای اولین بار بود که چنین سکوت تلخی میانمان بی صدا فریادبیا شبکه اجتماعی ایران تا کسی ندیده، بعدا صحبت میکنیم