باهاش تماس بگیر بگو بیاد با هم نهار بریم بیرون! یه خورده نگاهش کردم که دوباره برگشت تو همون جلد خودش و گفت: خوب زنگ بزن بیاد دور هم خوش می گذره! سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من مثل اینکه یادت رفته بود پسرا از دخترای آویزون خوشش نمی اد! سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من اخم کرد و گفت: برو بابا چه جدی گرفته! سایت ازدواج موقت رایگان خیلی باحاله اخلاقش عین خودمه. گفتم بیاد دور هم خوش باشیم. بعدم دست به سینه نشست و گفت: البته بدون منظور خاصی! گرفتی که؟! چند لحظه نگاش کردم و گفتم: باشه بابا. این قیافه رو نگیرحالا!
سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من بازم نیشش باز شد
سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من بازم نیشش باز شد و گفت: جدی گرفتی نه! بعد با ابرو به موبایلم که روی میز بود اشاره کرد و گفت: زنگ بزن! نه مثل اینکه واقعا این بشر از رو برو نیست. سری تکون دادم و شماره سایت همسریابی آغاز نو و گرفتم. نمی دونم چند بار زنگ خورد که بالاخره آقا عنایت کردن و جواب دادن: هان! اوه هنوز خوابی؟! بله! با اجازه شما! اونجا مامان سر صبح میاد بالا سرم نق می زنه اینجا تو داری جاش شیفت می دی! ؟ اون چشمات و باز کن و یه نگاه به ساعت بنداز! یه خورده مکث شد و بعدم صدای سایت همسریابی تهران اومد که گفت: اهه ساعت هنوز دوازدهه که! دیدی گفتم منو زود بیدار کردی! سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من دستشو زده بود زیر چونه اش و به من زل زده بود
انگار که حالا من سایت همسریابی تهران باشم
انگار که حالا من سایت همسریابی تهران باشم. سری براش تکون دادم و به سایت همسریابی تهران هم گفتم: باشه می خوای بخوابی بخواب ولی گفتم منو سایت همسریابی آغاز نو می خواستیم بریم بیرون یه دوری بزنیم سایت ازدواج موقت رایگان بخوریم. حالا که خوابت میاد بخواب! بی خیال! فوری صداش هوشیار شد: اِ....چیزه...سرمه جون! هان؟! چی شد! خوابت پرید! نه بابا داشتم سر به سرت می ذاشتم من بیدار بودم داشتم می رفتم بیرون! اره تو که راست می گی! به جون سرمه! به جونت خودت! اذیت نکن سرمه! بابا تو شهر خودمون که چهار تا دختر درست و درمون پیدا نمی شه من دو روز اومدم اینجا بذار لااقل یه صفایی بکنم. به جون تو دریای نعمته لامصب! ای بترکی تو که ده تا دوس دختر داری هنوزم اون چشمای هیزت سیر نمی شن! سایت همسریابی آغاز نو اون دور و براست؟! بله با اجازه تون! ای تو روحت پس چرا جلوش اسم دوست دخترای منو می آری!