
-من؟
والا موویز نام نشست روی جفت پاهایش.
-آره. چه فحشایی بلدی! من همیشه فکر میکردم پولدارا فحش بلد نیستن. والا مووی جدید پتو را زد کنار. -چی گفتم؟! والا موویز نام به پشت سرش نگاه کرد. گویا میخواست مطمئن شود کسی نیست. -تکرار کنم آبجیم میکشَتَم. والا مووی جدید عصبی شد.
- -بهت گفتم چی گفتم؟
- چیز دیگه ای نگفتم؟
- از هیچ کس حرف نزدم؟
- اسم کسی رو نیاوردم؟
- والا موویز نام مشکوک نگاه کرد.
- -مثالً اسم کی رو؟
- نکنه زن داری ها؟
یاال راستش رو بگو! والا مووی مانی هیست
نکنه میخوای آبجی من رو ببری هووی یکی دیگه کنی ها؟ مثالً اسم کی رو می آوردی که اینقدر میترسی؟ یاال راستش رو بگو! والا مووی مانی هیست داشت فکر میکرد اگر از صدیقه گفته باشد، از خاله صیاد، از فرانک و کشتن دور و بری های جلد پشت بامش.
اگر گند زده باشد به ذهنیت آسمان. اگر خراب کرده باشد زندگی خراب شده اش را. بعد چنگ زد به موهایش. -پسر جان به جای شر و ور بگو من چی گفتم؟ پسر کمی از قاطعیت موج خورده در تیله های والا مووی مانی هیست جا خورد. هنوز جا داشت برای شناخت کسی که میخواست آبجی اش را جلد خودش کند. آبجی ای که برای والا مووی سریال دارک میمرد؛ ولی نه. اگر چیزی گفته باشد که آسمان اینطور با حس و آرام حرف نمیزد و از صدیقه میپرسید. شاید هم شنیده که اینطور گریه میکرد و میگفت آزارم داده ای؛ وگرنه والا مووی سریال دارک دیگر چه آزاری میتوانست داده باشد؟ سر انگشتش هم به جوجه ی مقصود خاصی نخورده بود. آزار؟
شاید شنیده که از گرفتن انگشتر فیروزه تعجب کرده بود و میپرسید.
دوباره رو کرد به والا مووی دوبله نام و دست کرد داخل جیب بلوز زیر جلیقه ی بافتش. دو تا تراول درآورد و دست راست والا مووی دوبله نام را گرفت و گذاشتشان داخلش.بگو ببینم چی گفتم؟
والا مووی نام خیره به تراول ها به منومن افتاد: -این که خیلی کمه. والا مووی فرندز با همان اخم های درهم تنیده و تنی داغ، مچ دست والا مووی نام را فشار داد. -کم دندون گرد نیستی. یاال بگو! پسرک لب هایش را خیس کرد و به کوزه ی سفالی کنار در نگاه کرد. -نترس. اسم دختر مختر نمیآوردی. همهش اسم مردا رو می آوردی. والا مووی دوبله نفس راحتی کشید و برای اینکه ذهن اقتصادی و باهوش این برادر جوجه ی مقصود خاصی شک نکند گفت: -من سوال کردم اسم مذکر گفتم یا مؤنث؟
دارم میگم چی میگفتم؟ والا مووی نام چند بار پلک زد. -یادم نیست خب. والا مووی آدرس جدید باز دست برد داخل جیبش و یک تراول دیگر هم درآورد و تقدیمش کرد. والا مووی نام که انگار پول زیر زبانش مزه کرده بود، لبخند زد و به تراول هایی که بالقوه باز هم احتمال زیاد شدنشان میرفت، خیره شد.
-شما والا مووی آدرس جدیدی؟
والا مووی آدرس جدید بهاروند؟
سرش برگشت به سمت صاحب صدا و برای اولین بار، حس دانش آموزی را داشت که توسط مدیر مدرسه فراخوانده شده باشد. الحق که پدر آسمان برای والا مووی جدید که میخواست دخترش را به یغما ببرد، حکم همان مدیر مدرسه را داشت. زیر این چروک ها و رنگ پریده، جبروت مدیریت در چشمانش موج میخورد و چشمان قهوه ای نداشت؛ اما انگار آسمان و برادرش به مادرشان رفته بودند.