همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


همسریابی یزد با بهترین اعضا

به خودش آمد همسریابی یزد عقب رفت و در را محکم به هم کوبید و سایت همسریابی یزد پلک محکمی زد و از جا پرید... همسریابی یزد با گریه و هق هق تکیه بر در سر میخورد

همسریابی یزد با بهترین اعضا - همسریابی


آدرس همسریابی یزد

عشقی که ازدواج به او را در قیامت به خود وعده داده بود حال با پای خودش آمده و با زبان خودش میخواهد ازدواج کنند... در حالی که به او انگ زن ناخلف را زده بود، دلش سرب داغ بود چشمانش چشمه ی جوشان فقط نگاهش میکرد لبش باز نمیشد کانال همسریابی یزد هم دسته کمی از اون نداشت خودش هم خشکش زده بود از تصمیمش، کم کم نگران سکوت طولانی همسریابی یزد شد نگران چشمان نگرانش شد. زمزمه سرداد: هووم؟ همسریابی یزد به خودش آمد و بلند بلند قهقهه زد چشمانش را بست و خندید همراه با خندده چشمانش به کار افتاد و هماننده فواره آب تخیله کرد و گریست، خنده و گریه ی با هم آمیخته اش دل سنگ را آب میکرد...

چه میخواست جز محرم سایت همسریابی یزد بودن؟

چه میخواست جز محرم سایت همسریابی یزد بودن؟همدل و همراه همسریابی رایگان یزد بودن؟ سایت همسریابی یزد شوکه از عکس العملش با حیرت نگاهش کرد کانال همسریابی یزد خنده اش که تمام شد دست برد و اشک های داغ را پاک کرد آرامتر از همیشه زمزمه کرد: گفتم کمک، نگفتم خودم چولاقم، گفتم کمک نگفتم ترحم، گفتم کمک نگفتم صدقه... ازدواج از روی ترحم ؟ نه ممنون. حالا که مردونگی میکنی و میخوای کمکم کنی کاری کن هیچ وقت نبینمت، هیچ وقت... کانال همسریابی یزد از غرور این همسریابی اناهیتا یزد دهنش باز مانده بود هنوز هم با آن بچه و جلاله دختری را داشت که انگار هیچ وقت سر افکنده نبوده.

به خودش آمد همسریابی یزد عقب رفت و در را محکم به هم کوبید و سایت همسریابی یزد پلک محکمی زد و از جا پرید... همسریابی یزد با گریه و هق هق تکیه بر در سر میخورد و روی پارکت های سرد مینشیند، همزمان عشقش آنطرف در، روی زمین روی پا مینشیند و میشنود صدای گریه ی دختری را که تا توانسته به او تهمت زده و حالا از اون تقاضای ازدواج میکند! دنیا دور سرش میچرخد چه بر سر نوه های موسسه همسریابی یزد آمده؟ آهسته زمزمه میکند، میداند آن دختر دقیقا آنطرف در روی زمین نشسته پس میشنود...

کارهای تو به خودت مربوطه موسسه همسریابی یزد 

شروع که میکند هق هق اش قطع میشود و گوش میدهد: ببین دختر، کارهای تو به خودت مربوطه موسسه همسریابی یزد علاقه ای ندارم بفهممشون، کاری به اون بچه ام ندارم که مال کدوم آدمیه، الان تو امانت بودی امانت دست من، حالا تو رو چطوری بدم دست خواهرت؟ زنم شو تا بچه بیوفته گردنم، به دنیا بیاد تو راه خودت رو برو منم راه خودم رو، نه خودم رو از زندگی محروم میکنم نه تو رو، تویی که فکر میکردم میشناسمت و ساده ترین همسریابی هلو یزد دنیایی کسی که خیلی راحت بهش مواد میدن و میپذیره میتونه خیلی ساده باشه، اما با اون بچه فهمیدم مثل منی هم اندازه ی من درست همونقدر بی بند و بار... حالام فکرات رو بکن قبل از برگشت همسریابی رایگان یزد یا برو یا ازدواج کن. دلم نمیخواد همسریابی در یزد زیر فشار تو باشه صدایش تحلیل میرود ...

همون وصیت نحس برای تمام خاندان بسه. بلند میشود و رها میکند و میرود دختری را که بی پناه بودن در تک تک سلول های تنش فریاد میزند، دلش میسوخت باید کاری میکرد برای همه باید کاری میکرد. صدای پای رفتنش را میشنود عشق فداکارش چه بلوایی در دلش به پا کرده بود، مردانگی هم بلد بود این مرِد به قول خودش بی بند و بار...بلند میشود اشک هایش را پاک میکند و به مطب زنگ میزند و باز وقت میگیرد برای فردا. همسریابی در یزد روی تخت مینشینم آفتاب تو اتاق افتاده و سرحالم کرده امروز... دستی به موهام میکشم و چشمم به گل روی زمین می افته و دلم داغ میشه و باز یادش می افتم. بلند میشم بعد از شستن دست و صورتم خم میشم و گل رو برمیدارم نگاهش میکنم یک هفته عاشق شدن نوبر بود... نوبرونه ی تازه ی همسریابی رایگان یزد برای دلم!

مطالب مشابه


آخرین مطالب