همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


همسریابی همدم چند عضو دارد؟

نگاهم به پنجره و بارون شدید بود هوا تاریک شده بود، با یه لیوان آب برگشت وقتی باز کنارم نشست متوجه چشماش شدم این که خواب بود اونم، برام عجیب بود سرم روی پاش.

همسریابی همدم چند عضو دارد؟ - همسریابی


آدرس همسریابی همدم

ازش فاصله گرفتم دستم رو بازو هاش و زمزمه کردم: چی؟ چشماش ناباور نگاهم کرد فکرش رو نمیکرد شنیده باشم. اروم پچ زد: آب بیارم برات؟ همسریابی همدم با ناباوری فقط نگاهش میکردم درد و درمونش بودم؟ دلم پیچ خورد و ازش فاصله گرفتم و روی مبل نشستم بارون به شدت خودش رو به پنجره ها و شیربونی کلبه میکوبید زانوهام رو خم کردم روی مبل گذشتم دیدمش از جلوم رد شد و به آشپزخونه رفت. نگاهم به پنجره و بارون شدید بود هوا تاریک شده بود، با یه لیوان آب برگشت وقتی باز کنارم نشست متوجه چشماش شدم این که خواب بود اونم، برام عجیب بود سرم روی پاش.! آب رو سر کشیدم، گوشیش زنگ خورد و از روی مبل برداشت و اتصال رو زد: بله همسریابی همدم. نگاهش کردم نمیدونم چی گفت که به تندی جوابش رو داد: هوا تاریک شده الان کجا جلسه دارید؟ ورود به سایت همدم نمیتونم بیام. سری تکون داد و سامانه همسرگزینی همدم نگاه ازش گرفتم: مزخرف نگو. با عصبانیت بلند شد و گفت: آره، تنهاست نمیتونم تنهاش بزارم. فرو ریختم به همسریابی همدم گفت؟

داشت گند میزد به نحوه استفاده از همدم؟

داشت گند میزد به نحوه استفاده از همدم؟ بلند شدم و جلوش ایستادم لب خونی کردم: برو. نگاهش زوم صورتم شد و زمزمه کرد: زنگ میزنم بهت همسریابی همدم. یک قطع کرد و ورود به سایت همدم اهسته با صدایی که گرفته بود زمزمه سردادم: برو، به خاطر سامانه همسرگزینی همدم اینجا نیومدی، اومدی نحوه استفاده از همدم، ورود به سایت همدم میرم بالا هدفون میزارم میخوابم. نگاهش رو سر و صورتم چرخید و آروم گفت: میای باهام؟ چشمام یکم گرد شد و به نگاهم ادامه دادم، که لب باز کرد: معلوم نیست ولم کنه اون زن یا نه، نیای دلم قرص نیست بمونم. فرو ریختن دوباره. .. صداش اکو میشه تو مغزم دلش قرص نیست بمونه! اروم موهام رو پشت گوشم میفرستم، گفتم: چی باید بپوشم؟ خواست بره سمت اتاق که اروم زمزمه کرد: پوشیده ترین لبا ِس ممکنت.

سامانه همسرگزینی همدم هاج و واجشم

سامانه همسرگزینی همدم هاج و واجشم، این کی بود ؟حالا و تو این مکان و زمان این کی بود؟ ناشناس ترین بی مترجم ترین مجهول ترین این روزها... چش بود؟ به اتاق رفتم شیش غروب بود، ابی به صورتم و مسواک سرسری زدم، آرایش ملایمی کردم مانتوی بلند زرشکی تیره تا مچ پا پوشیدم شلوار جذب مشکی شال مشکی کیف دوشی کوچیک مشکی فقط برای گوشیم و عطر کوچیکم. ادکلن زدم موهام باز بود، کاملا از شال بیرون بود. از اتاق بیرون و پله ها پایین رفتم دیدمش کت و شلوار و پیرهن مشکی با کروات مشکی. سرتا پا سیاه. جذاب تر و خوش هیکل تر.

داشت کرواتش رو درست میکرد با دیدنم دست از کروات کشید و نگاهم کرد انقدر به نگاهش ادامه داد که نزدیکش ایستادم و لب باز کردم: نمیریم؟ صداش بم و آروم به گوشم رسید: نه. نمه اخمی کردم و چرخ زدم و گفتم: گفتی پوشیده ترین. زمزمه اش سمفونی گوشم رو به بازی گرفت: گفتم پوشیده که جذاب نباشی، نه حالا که... جذاب ترینی... دهنم نیمه باز موند و خشکم زد نگاهش کردم، دهن بستم و آب دهن فرو دادم. زمزمه کرد: وقت داریم بری عوض کنی و برگردی.یک چشمام بین چشماش در حال جدال بود، دوئل... به چی میخواست برسه با این حرف های کلیشه ای؟ 

مطالب مشابه


آخرین مطالب