همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


همسریابی دو چیست؟

همسریابی دو همدم بزرگترین سایت دیوونه م نکن! حرف گوش کن بگو چشم، بعدم مگه من که اینقدر خودت رو میپوشونی؟! همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت

همسریابی دو چیست؟ - همسریابی


همسریابی دو با عکس

اولین بار، به خاطر چند روز بیشتر کنار همسریابی دو بودن با مروارید بحث کردم. یه حس گنگ شیرینی درونم بهوجود اومده بود. رسیدم خونه، همسریابی دو همدم بزرگترین سایت توی اتاقش بود. به آشپزخونه سرک کشیدم. خوشحال شدم که خبر ی از شام نبود. پس بهانه ی خوبی داشتم تا همسریابی دو رو صداش بزنم. دوش گرفتم و بهترین کت و شلوارم رو پوشیدم. خودم رو غرق عطر کردم.

دلهره هام شبیه آدمهایی بود که بیتاب اولین قرارعاشقانه شون بودند. با وسواس حاضر شدم و رفتم پشت در اتاق گلسا واستادم. قلبم به شدت میتپید. دلم نمیخواست همسریابی دوهمدم ثبت نام متوجه هیجانم بشه. به خودم مسلط شدم و آهسته صداش زدم اما جواب ی نشنیدم. اسم زیباش رو دوس داشتم. دوباره زیر لب، اسم همسریابی دو رو زمزمه کردم. مگه چیکار میکرد که جوابم رو نمیداد. دوباره بلند گفتم: خانم کوچولو!. .. تا بالاخره همسریابی دو همسر خانم بی میل گفت: همسریابی دوهمسان!

همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت زیر پتو بود

در رو باز کردم و وارد اتاق شدم. اما همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت زیر پتو بود. خم شدم و پتو رو از روی صورتش برداشتم. شبیه بچه ها اخم شیرینی تو چهره ش نمایان بود. سر یع خودش رو توی پتو پیچید. گفتم: خوبی؟ چرا اینقدر زود خوابیدی؟! هیچی خستهم. اگه دیر میای حداقل ابر یشم رو بیار پیشم تنها نمونم تنبل خانم، اینجوری قول دادی غذا درست کنی؟! انگار از دستم دلگیر بود که گفت: -چهقدر غر میزنی؛ پاشو حاضر شو بر یم. اینجوری پیش بره سوءتغذیه حوصله نداشتم. خودت درست میکردی یا بیرون غذا میخوردی. میگیری. با ناز گفت: کنار تخت نشستم. از اینکه همسریابی دو خودش رو عقب کشید خندهم گرفت. حتمًا نمیام. میخواست نازش رو بکشم.

همسریابی دو همدم بزرگترین سایت دیوونهم نکن

گفتم: همسریابی دو همدم بزرگترین سایت دیوونهم نکن! حرف گوش کن بگو چشم، بعدم مگه من که اینقدر خودت رو میپوشونی؟! همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت رو دوس داشتم چون پررو نبود. حد و حدود سرش میشد. با همسریابی دوهمدم ثبت نام پررو نشو! خب برو تا حاضر شم. میتونست راحت لباس بپوشه و برای جلب توجهم دست به هر کاری بزنه اما با حجب و حیا رفتار میکرد. دوست داشتم سربهسرش بذارم به خاطر همین گفتم: نگفتی چرا ازم رو میگیری؟ راحت باش.

من همینجوری راحتم نمیدونم چرا باز به پیمان پیله کردم. اون موضوع به من ربط ی نداشت و مربوط به گذشته ی همسریابی دو همدم بزرگترین سایت میشد ولی دست خودم نبود هنوزم در موردش کنجکاو بودم که پرسیدم: اونوقت همینجوری از پیمانم رو میگرفتی؟! خوشحال شدم تونستم همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت رو عصبانی کنم که با غیظ گفت: به من نخورد. مگه من از گذشته ی تو سوالی پرسیدم؟!

همسریابی دو همسر بهتره با یکی دیگه حق نداری حرف پیمان رو بزنی! ما محرم نبودیم. حتی سر انگشتشم دیگه بر ی؛ من نمیام. از حرفش مطمئن شدم چیزی بین خودش و پیمان نبوده. با خنده گفتم: -پایین منتظرم. همسریابی دوهمسان نکرده هفت قلم آرایش کنی. دیر کنی همسریابی دوهمدم ثبت نام میرم تو هم گرسنه میمونی. بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم. درونم پر بود از احساسات ضد و نقیض. هم میخواستم هر چه زودتر از اون برزخ ساختگی و تصنعی نجات پیدا کنم و قسمت بعدی زندگیم رو با پوستهای جدید آغاز کنم جایی که اسمش رو آ ینده گذاشته بودم و آرزویی که به شدت براش جنگیدم ولی همسریابی دو همدم بزرگترین سایت درونش نبود

مطالب مشابه


آخرین مطالب