کنار گوشم گفت: دلم برات تنگ شده بود همسریابی اینترنتی رایگان را با صدای بمش گفت و مرا پر از حس خوب و بی نظیر کرد پرناز گفتم: من هم خودم را کش دادم و کنار گوشش ُ منم با هم به سالن رفتیم و سایت همسریابی رایگان بدون اینکه مرا از خودش جدا کندرو به رویم ایستاد و نگاهم کرد و در حالی که حیرت کرده بود دستش را بالا برد و موهایم را لمس کرد رنگ کردی با ذوق گفتم: قشنگه ؟
همسریابی هلو روی کمرم نشست
نگاهش را از موها به صورتم چرخ داد و گفت: خیلی دستانم را دور گردنش انداختم و دستهای همسریابی هلو روی کمرم نشست در همان حال گفتم: نرفتی خونه ؟ و او با صدای آهسته ای گفت: همسریابی بهترین همسر گفتم: چرا ؟ گفتم که شام خوردی ؟ آره خوردم پس پایه دم نوش سایت رایگان همسریابی با عکس ؟ سر تکان داد و با هم به آشپزخانه رفتیم لباسم را نگاه کرد و گفت: می خواستی بخوابی ؟
به سمت کابینت ها چرخیدم شبا از تنهایی زود می خوابم دست دراز کردم شیشه بهار نارنج را برداشتم که همسریابی اینترنتی رایگان پرسید اون کبودی چیه پشت پات ؟ کبودی ؟ برگشتم پشت پایم را نگاه کردم اندازه ی دو بند انگشت کبود شده بود خنده ام را خوردم و سایت همسریابی رایگان که هنوز نگاهش آنجا بود گفت: دفعه قبل که دیدمت این نبود چیزی نیست قوری را روی کتری گذاشتم و او دست دورم انداخت و مرا به طرف خودش کشید و گفت: یعنی چی که چیزی نیست؟
روی پایش نشستم و گفتم: همسریابی بهترین همسر نیشگونم گرفت مرا کمی عقب داد نگاهم کرد، ابروهایش همسریابی اینترنتی رایگان پر یده بود و از طرفی خنده اش گرفته بود با هم دم نوش خوردیم و او از مادرش گفت، اینکه دست تنها او را بزرگ کرده و احترام زیادی برایش قائل است دلم می خواد مامانتو ببینم به پشتی صندلی تکیه داد در حالی که هنوز دست راستش به فنجان روی میز بود همسریابی بهترین همسر از ارتباطمون خبر نداره...
من چیزی بهش نگفتم ولی همسریابی هلو منو خوب می شناسه، مطمئنم فهمیده با کسی ام چیزی که سر دلم سنگینی میکرد را کنار زدم و با خوشرویی گفتم: بازم دمنوش می خوای ؟
سایت همسریابی رایگان رفتم لبه تختم نشسته بود
چند لحظه خیره ام شد و گفت: نه ممنون بلند شد به اتاقم رفت و من فنجان ها را شستم و از پله ها سایت همسریابی رایگان رفتم لبه تختم نشسته بود و سرش به گوشی موبایلش بود، متوجه حضورم که شد گوشی را کنار گذاشت، تی شرت مشکی اش را از سرش بیرون کشید و به سرویس اتاقم رفت اولین بار بود که می خواست شب را اینجا بگذراند اما جوری رفتار میکرد که انگار سالهاست در همسریابی اینترنتی رایگان خانه زندگی میکند و این خوب بود روی تخت نشستم و مشغول برس کشیدن موهایم شدم که بیرون امد و جوری خیره و مسخ شده نگاهم کرد که خنده ام گرفت نزدیک امد و نجوا کرد صدبار گفتمت همچین نکن سایت رایگان همسریابی با عکس بورت چین چین نکن صد بار گفتمت همچین نکن زلفای بورت چین چین نکن گلم گلم گل ب ی خارم ز دوریت زار و بیمارم صدایش حزن داشت اما نمیدانم چرا من خنده ام گرفته بود شاید چون از دوری گفته بود. .. زانو روی تخت گذاشت با همان حال سرگشته نگاهم کرد و گفت: آدرس جدید سایت آناهیتا می خندی چرا ؟