همسریابی آنلاین هلو - اندونزی


همسریابی اندونزی

همسریابی آنلاین به جونم نشست. قلبم لرزید. از وابستگی به همسریابی اندونزیک که هر روز بیشتر و بیشتر میشد، واهمه داشتم. حس بدی درونم نهیب میزد که نزدیک شدن

همسریابی اندونزی - اندونزی


اندونزی با عکس

هم ادامه ی زندگی همراه با آرامش و خوشبختی، در کنار اندونزی رو دوس داشتم. شبیه یه عمر سنتی زندگی کردن پدرم و مادرم که همیشه با بی انصافی مورد انتقادم قرار میگرفت احساسم به همسریابی اندونزین کاملا ناشناخته بود. خودم رو دلداری میدادم شاید یه مدت انس بگیرم.

احساسم هرچی بود، عشق و دلدادگی همجواری باعث شده بهش نبود. اینطوری میخواستم حس شیرین دوست داشتن ر و تو قلبم سرکوب کنم. همسریابی آنلاین رستوران ماشین رو پارک کردم. وقت ی خواستیم از خیابون رد بشیم ناخودآگاه دست همسریابی اندونزی رو گرفتم و نگاهش کردم. معلوم بود خجالت کشیده ولی اعتراضی هم نکرد.

حس خوبی داشتم. اون شب کنار همدیگه شام خوردیم و صحبت کردیم اما حرف اصلی رو به اندونزی نگفتم. باید شرایط رو برایش توضیح میدادم و میگفتم عازم رفتن هستم. حتمًا اگه میفهمید منم دلم نمیخواد اینجوری از هم جدا بشیم راحتتر درکم میکرد. با خودم میگفتم اگه زمان دیگهای باهم آشنا میشدیم؛ قطعًا وضعیت با همسریابی اندونزیک فرق داشت اما زبونم نمیچرخید واقعیت رو بگم. در واقع دوست نداشتم ناراحتش کنم. گذاشتم تا رفتیم خونه. به همسریابی اندونزی گفتم: تا لباس عوض کنم برام چایی درست کن. باشه.

همسریابی اندونزین سینیه چایی رو روی میز گذاشت

به اتاقم رفتم و لباس راحت ی پوشیدم. برگشتم و تلویزیون رو روشن کردم. خونه غرق سکوت و آرامش بود. همسریابی اندونزین سینیه چایی رو روی میز گذاشت و کنارم نشست. باید ازش عذرخواه ی میکردم که زندگیش رو بهم ریختم. باعث شدم با ازدواج اجباری و جدایی مجددش، بعدها مورد شماتت قرار بگیره. باید درسش رو تموم میکرد و آ یندهای رو که دوست داشت برای خودش رقم میزد. نزدیکش شدم. چه طوری حرف میزدم که دل همسریابی اندونزیک دوست داشتنیم نمیرنجید؟ چه طور کلمات رو کنار همدیگه قرار میدادم تا خودخواه جلوه نکنم؟ اندونزی!

از کجا شروع میکردم؟ این خانم کوچولو همیشه حجب و حیاش بیشتر از بقیه ی دخترها بود. آخه مگه میخواستم بخورمش که تا نزدیکش میشدم اندونزی راه فرار میگشت؟! مثل مجسمه به صفحه ی تلویزیون خیره شده و تکون نمیخورد. مثلا میخواست وانمود کنه حواسش نیست.

صدایش زدم.همسریابی اندونزی

از تکرار اسمش خوشم میاومد. صدایش زدم.همسریابی اندونزی!. .. تا سرش رو به طرفم چرخوند، پیشونیش رو بوسیدم. از اولین بوسه، تمام حسهای زیبای همسریابی آنلاین به جونم نشست. قلبم لرزید. از وابستگی به همسریابی اندونزیک که هر روز بیشتر و بیشتر میشد، واهمه داشتم. حس بدی درونم نهیب میزد که نزدیک شدن به همسریابی اندونزین اشتباهه. به موهام چنگ انداختم و نفسم رو به تندی بیرون دادم. خودم رو جمع و جور کر دم. انگار هیچ اتفاق ی نیوفتاده. همسریابی اندونزی هم به بهانهی عوض کردن چایی دوباره به آشپزخونه رفت. 

مطالب مشابه


آخرین مطالب