همسریابی آنلاین هلو - امریکای


همسریابی امریکای

سایت همسریابی امریکای در میاوردم. امریکای تا حوالی عصر از جلوی سایت همسریابی امریکایی قدی پشت در ورودی کنده نشد. توی دلم گفتم کور خوندی خانم خوشگله

همسریابی امریکای - امریکای


تصویر امریکای

موقع خوبی بود همون یه ذره دوست داشتنی که توی دل امریکای وجود داره رو از بین سایت همسریابی امریکایی ببرم. به خاطر همین گفتم: مامان برگشت، طلاق بگیر برو با هرکی دوس داری ازدواج کن. منتظر جوابش نشدم و برگشتم به طرف اتاقم رفتم. پشت سرم همسریابی امریکای اومد و با عصبانیت حلقه ش رو به طرفم پرت کرد و گفت: حیف من!

از اولم باید مروارید رو میگرفتی. خوب در و تخته با هم جورین خلایق هر چه! منم هزار نفر منتم رو میکشن. منتظر تو نمیمونم. وقتی گفت هزار نفر منتم رو میکشن دوست داشتم یکی بخوابونم توی گوشش تا با وقاحت توی صورتم نگاه نکنه و از بقیه ی مردهایی که میخواستنش، حرف نزنه. با عصبانیت گفتم: ساکت شو امریکای بفهم چی از دهنت میاد بیرون!

همسریابی امریکای رو به حال خودش گذاشتم

برای اینکه دعوا نگیره، همسریابی امریکای رو به حال خودش گذاشتم و به اتاقم رفتم. سرم درد میکرد. روی تخت دراز کشیدم. با خودم گفتم فردا جمعه است و هر دوی ما خونه ایم. واقعیت رو بهش میگفتم که من به خاطر پول حاضر به ازدواج شدم و سایت همسریابی امریکای پشیمونم. باید جدا میشدیم چون روزهایی آخر ی بود که ایران بودم. شاید میرفتم و چند سال دیگه برمیگشتم. شایدم هیچ وقت برنمیگشتم صبح زود از خواب بیدار شدم. ورزش کردم. صبحانه خوردم اما تنهایی نچسبید.

امریکای هم قهر بود و تا لنگ ظهر خوابید. برای خودم قهوه درست کردم حتی فنجون خالی همسریابی امریکای رو هم روی توی سینی گذاشتم. قهوهم رو برداشتم و روی مبل نشستم. شبکه های تلویزیون رو و پایین میکردم. منتظر بودم پرنسس از خواب بیدار بشه؛ البته با دعوای دیشب فکر نمیکردم کل روز از توی اتاقش بیرون بیاد. طرفای ظهر، خانم تشریف فرما شد. وقت ی از پله ها پایین اومد سر یع هندزفری رو گذاشتم توی گوشم. باید به خاطر گستاخی دیشب ازم عذرخواهی میکرد ولی بی اعتنا به طرف آشپزخونه رفت.

برای خودش نهار درست کرد و تنهایی خورد. از توی آشپزخونه بوی سوسیس میاومد. بی معرفت حتی تعارفم نکرد. وقتی از آشپزخونه بیرون اومد به اتاقش رفت. نمیخواستم برای حرف زدن پیش قدم بشم.

سایت همسریابی امریکای پررو میشد

اینجوری سایت همسریابی امریکای پررو میشد. خب، دلش طاقت نمی آورد و بالاخره امروز به یه بهانه می اومد و باهام حرف میزد. نیم ساعت بعد برگشت حاضر شده بود. انگار میخواست بیرون بره. سر یع به احسان پیام دادم و پرسیدم. ابریشم و همسریابی امریکای قراره جایی برن؟ احسان جواب داد:همسریابی هلو سالم دایی جان!مزه نریز، کجا میخوان برن؟ نمیدونم. به ما چه کجا میخوان برن؟! ابریشم خونه ی خودشونه. بهتره از خانمت بپرسی. یه ذره با این دختر خوش اخالق باشی بد نیست. جوابش رو ندادم وگرنه میخواست پرچونگ ی کنه. چه قدر بدم میاومد احسان اینقدر بیخیال بود. اصلا انگار مهم نیست کسی که دوستش داره کجا میره، کجا میاد و برنامهی روزانهش چیه؟! در مورد گلسا هم میخواستم تا زمان ی که هنوز اسمش توی شناسنامه ی من بود و اینجا زندگی میکرد از کارهاش سر دربیارم. به جای نهار، املت خوردم. البته یه روز تلافی همه ی گرسنگی کشیدن هام رو سر سایت همسریابی امریکای در میاوردم. امریکای تا حوالی عصر از جلوی سایت همسریابی امریکایی قدی پشت در ورودی کنده نشد. توی دلم گفتم کور خوندی خانم خوشگله امروز از خونه بری بیرون. حالا همسریابی هلو به خودت برس. از اینکه مدام توی آیینه به خودش نگاه میکرد ناراحت و عصبانی شدم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب