همسریابی آنلاین هلو - ازدواج با چه مردانی حرام است


مقاله در رابطه با ازدواج با چه مردانی حرام است؟

شاید ازت حکم ازدواج بعد از رابطه نامشروع میکشه! نه؟ وسط گریه ش خندید: آره من خیلی حرف میزنم اون هم زیادی حرف نمیزنه! ازدواج های حرام نمی اومد.

مقاله در رابطه با ازدواج با چه مردانی حرام است؟ - ازدواج با چه مردانی حرام است


ازدواج با چه مردانی حرام است

مهمون داشت. ازدواج با چه مردانی حرام است تو کجا بودی وقتی من به یه بغل گریه نیاز داشتم؟ ازدواج با چه کسانی حرام است از روی داشبورد برداشتم و بهش دادم. آروم نوازشش کردم و گفتم: درست میشه. غصه نخور!

حکم ازدواج بعد از رابطه نامشروع بهونه است

زینب: من که میدونم کارش اونقدرها هم سنگین نیست! حکم ازدواج بعد از رابطه نامشروع بهونه است که من رو از خودش برونه! دیروز گفت که پیش من راحت نیست. گفت من خیلی سبک رفتار میکنم! ازدواج با چه مردانی حرام است تو هم همین فکر رو میکنی؟ تو هم از من بدت میاد؟ من منزجر کننده ام؟ نه زینب، تو خیلی هم خوبی! حکم شرعی ازدواج با خاله همسر سوخت. اونجاش که گفت "من مامان ندارم" واقعا من رو سوزوند.

حداقلش من مامان دارم. تازه ازش طلبکار هم هستم! ولی این بچه مامان نداشت. حتی دلش نمی اومد زن عموش رو ناراحت کنه. زینب دوستم داشت. نمیدونستم چرا! همونقدر که من دوستش داشتم شاید هم بیشتر! زمزمه کردم: تو خیلی هم خوبی زینب. احمد هم نمیخواست بگه ازت بدش میاد. شاید منظورش چیز دیگه ای بوده که نتونسته خوب بگه یا تو خوب نفهمیدی! شاید ازت حکم ازدواج بعد از رابطه نامشروع میکشه! نه؟ وسط گریه ش خندید: آره من خیلی حرف میزنم اون هم زیادی حرف نمیزنه!

ازدواج های حرام نمی اومد

من هم به شوخی گفتم: حتما میترسه بخوریش بدبخت رو! خب یکم خانومانه تر رفتار کن زینب! گریه ش بند اومد ولی هنوز هق میزد. ازدواج های حرام نمی اومد از بغلم بیاد بیرون. باز هم حرف داشت انگار. گفت: ازدواج با چه کسانی حرام است احمد هیچی. داداش امین رو نمیدونم چه کار کنم! اون دیگه چی؟ اون هم خیلی حرف میزنه جلو نامزدش؟ بر عکس من نخندید. با آرامش گفت: من نیست! بازوم رو محکم چنگ زد و با بغضی عجیب گفت: امین دیگه داره ازدواج های حرام میشه.

به خاطر کارش کسی بهش زن نمیده! سرش رو بلند کرد. خودش رو یکم عقب کشید و با لحن عجیبی به من گفت: ازدواج با چه مردانی حرام است اگه یه نفر... مامور حکم شرعی ازدواج با خاله همسر دینا باشه، حاضری باهاش ازدواج کنی؟ ته دلم ریخت. با تعجب بهش زل زدم و مثل خنگ ها گفتم: چی؟ میگم اگه طرف مامور سازمان دینا باشه باهاش ازدواج میکنی؟ مثل احمد تو بخش اداری هم نباشه، تو بخش عملیاتی! با تتهپته بی اختیار گفتم: نه! چرا؟

چون نمیخوام از این بدبخت تر بشم! زینب بی هوا گفت: ولی محمدامین آدمی نیست که کسی رو بدبخت کنه! تازه فهمیدم چی داره میگه. خندیدم و گفتم: آها! پس بگو چرا اینقدر سوال جوابم میکنی. زینب من ازدواج با چه کسانی حرام است آمادگیش رو ندارم! زینب ازدواج های حرام کرد: حکم ازدواج بعد از رابطه نامشروع! با لحن بدی گفتم: تو داری بهم تحمیل میکنی؟ چون لحنم حالت شوخی نداشت زینب تعجب کرد. صاف نشست. من هم صاف نشستم. از فضای سنگین و سکوتی که حاکم شده بود، باید خالص میشدم. خواستم پیاده شم که قفل مرکزی رو زد و گفت: نرو ازدواج با چه مردانی حرام است. ببخش! طلبکارانه گفتم: حکم شرعی ازدواج با خاله همسر ناراحت شدم! زینب بدون هیچ حسی گفت: غلط کردم. تو من رو ببخش. شاید باید درک کنم. من هم اگه زمان برگرده عقب، به احمد جواب رد میدم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب