و گفت: بس کنین تو رو ، حالا دیگه قسمت نبوده. خاله و محل صیغه موقت در قم با بدرقهی مامان، دلخور از خونه ی ما بیرون رفتند. از توی حیاط صداشون به گوشم میرسید اما هنوزم این وسط اسم محل صیغه روی زبونشون بود و همه ی کاسه کوزه ها رو سر اون بدبخت از همه جا بی خبر، می شکستند.
هنوز نفس راحتی نکشیده بودم که ناگهان صدای بلند و عصبانیِ پدر که گفت توی خونه پیچید. به موهام چنگ زدم و توی دلم به محل صیغه موقت در تهران بد و سیاوش بیراه گفتم.
مردد به طرف اتاقش رفتم. در زدم و وارد شدم. پشت میزش نشسته بود و کتاب میخوند. معلوم بود از دستم دلخوره که سرش رو بلند نکرد تا مستقیم توی چشمهام نگاه کنه. با صدایی گرفته، گفت: محل صیغه در ارومیه رو دوستش داری؟! ا ز سوالی که پرسید، جا خوردم. معلوم نبود محل صیغه موقت در تهران و محل صیغه موقت در قم قبل اومدن من درباره ی من و محل صیغه موقت در مشهد چه دروغهایی رو هم کردند.
محل صیغه در کرج چرا؟
اولین جملهای که به ذهنم رسید رو به زبون آوردم و با مِنمِن گفتم: نه. محل صیغه در کرج چرا؟! خودمم نمیدونستم چرا! اصلاً چرا باید برای نخواستن محل صیغه توضیح میدادم؟ مگه میشد یهو آدم کسی رو که چندبار بیشتر باهاش حرف نزده رو دوستش داشته باشه؟ چرا همه میخواستن من و محل صیغه موقت در مشهد رو یه جوری هُل بدن طرف همدیگه؟ دوباره مغزم محل صیغه در اهواز داد که بگم: نمیدونم.
پدر با صلابت نگاهم کرد و ادامه داد دیگه سنی ازت گذشته، پس کی میخوای به زندگیت سر و سامون بدی؟ محل صیغه میتونه خوشبختت کنه. چند وقت دیگه من و مادرت میریم مکّه گفتم تا قبل رفتن ما، دست شما دو تا رو بذارم تو دست هم. محل صیغه موقت در شیراز آخه من فعلاً قصد ازدواج ندارم. با دست اشاره کرد و گفت: - پس پاشو برو بیرون. کلافه و شرمنده از اتاق خارج شدم. از اینکه مجدد در مقابل خواستهی پدر آوردم، عصبانی بودم. همیشه مکالمات من و محل صیغه در اهواز اینقد ر کوتاه بود و نه رنگ صمیمیت نداشت.
ناراحت بودم چون که خودم رو زیر فشار پذیرفتن موضوعی به اون مهمی میدیدم و نمیتونستم به تنهایی تصمیم بگیرم. به نظرم افکار پدرم پوسیده و قدیمی تر از اون چیزی بود که به نظر میرسید. انگار از دو تا دنیای متفاوت بودیم. سرخورده و دلگی ر به طبقهی پایین رفتم. محل صیغه در کرج ناراحت و تنها به یه گوشه خیره شده بود. کنارش نشستم و صدایش زدم. مامان به خودش اومد و گفت: خاله ت با دلخوری رفت. میدونم مرجان رو نمیخوای اما اگه حتی یه ذره فکر میکنی محل صیغه رو ممکن بعدها دوستش داشته باشی، بیا قبول کن. با قاطعیت گفتم: اجبار که نیست. نه، نمیخوامش میدونستم گذر زمان همه چی ز رو حل میکنه و بالاخره موضوع من و محل صیغه در ارومیه هم فراموش میشه. محل صیغه در کرج یه مدت گذشت و آبها از آسیاب افتاد.
خبر نامزدی محل صیغه موقت در قم
تا اینکه مامان و بابا رفتن محل صیغه موقت در شیراز هم رفت خونه ی خودشون. نفهمیدم چی شد که یهو خبر نامزدی محل صیغه موقت در قم با یکی از همکلاسی هاش رو شنیدم. این خبر زیو ر و آذر رو خیلی ناراحت کرد. میگفتند تو حتماً مروارید رو میخوای که محل صیغه در ارومیه رو قبول نکردی. البته تو لیاقت محل صیغه موقت در تهران رو نداش تی. خودمم شوکه شدم؛ فکرش رو نمیکردم محل صیغه موقت در مشهد به این سرعت ازدواج کنه. چون برام مهم نبود؛ برای مراسم نامزدی تنها دختر عموم، نرفتم. البته زیادم بد نشد. محل صیغه در ارومیه با ازدواجش باعث شد.