همسریابی آنلاین هلو - ازدواج


لینک وبلاگ ازدواج

وبلاگ ازدواج موقت گذاشتم نگاهی به هردو انداخت و آهسته گفت: وبلاگ سالگرد ازدواج یکم صبر میکردی به کمتر راضیش میکردم آن مرد نگاهش بین من و بنگاه دار.

لینک وبلاگ ازدواج - ازدواج


وبلاگ ازدواج با عکس

از انجا که بیرون زدم یکراست به خانه خودم رفتم چمدان هایم را از طبقه بالای کمد دیواری بیرون کشیدم دیگر وقت رفتن بود اما هنوز یک کار نکرده داشتم.. . گل های وبلاگ سالگرد ازدواج را روی سنگ قبر پدرم چیدم و خیره به کنده کاری نامش گفتم: وبلاگ درباره ازدواج کاش تو شهر خودت خاک میشدی حینی که سعی میکردم چشمم به سنگ مزار کنار پدرم نیوفتد.

وبلاگ ازدواج موقت شاید یه روز بخشیدمت

گفتم: دارم میرم.. .برای همیشه برخاستم، از سر شانه به سنگ قبر کسی که زمان ی مادرم بود نگاه کردم و به اسپانیایی گفتم: نمیدونم.. . وبلاگ ازدواج موقت شاید یه روز بخشیدمت! . . . می توانستم با پرواز خودم را به شیراز برسانم اما پشت رل نشستم و تا دروازه قرآن راندم و تمام غصه ها را توی جاده پشت سر گذاشتم فردا روز تازه ای بود، پس تمام ناکامی ها باید در همین امروز دفن میشد.. . وبلاگ ازدواج اجباری دو طرف شالم را به هم نزدیک تر کردم و چشمهای آن مرد از من کنار نمی رفت گفتم: قیمت زیادی بالاست خیرگی اش بیشتر شد و گفت: وبلاگ ازدواج میگن شما خیلی دست به جیبی که دست به سینه شدم.

سرم را کج کردم و تمام نفرتم را توی چشمانم ریختم چه دلیل قانع کننده ای دستی به صورت سبزه و شش تیغه اش کشید و گفت: یه راه دیگه هم هست اگه قبول کنی نصف قیمت رو ازت نمیگیرم منتظر نگاهش کردم شر یک شیم، نصف نصف در دلم به قهقهه خندیدم! شریک شوم ؟ آن هم با توئه چشم چران ؟ با قالب وبلاگ ازدواج فرصت طلب ؟ با تویی که آوازهات هرجا بروی پشت سرت میاید ؟! کیفم را جلو کشیدم، دسته چکم ر ا برداشتم کل مبلغ را در دو فقره چک نوشتم و امضای زیبایم را پای هردو خواباندم برگ چک ها را جدا کردم و مقابل اقای وبلاگ ازدواج موقت گذاشتم نگاهی به هردو انداخت و آهسته گفت: وبلاگ سالگرد ازدواج یکم صبر میکردی به کمتر راضیش میکردم آن مرد نگاهش بین من و بنگاه دار در گر دش بود و گفت: چی شد؟

قالب وبلاگ ازدواج زند کل مبلغی رو که تعیین کردین

با شراکت موافقین دیگه ؟ وبلاگ مشاوره ازدواج به جای من اقای وبلاگ ازدواج پاسخ گفت: قالب وبلاگ ازدواج زند کل مبلغی رو که تعیین کردین چک کشیدن به تاریخ فردا و پس فردا مرد حیرت زده نگاهم کرد و من نگاهم را به وبلاگ ازدواج دادم که مشغول تنظیم قرارداد بود صدایش را شنیدم اگر باهام شر یک میشدی به نفعت بود نگاه ناپاکش روی نیم رخم سنگین بود...

سر چرخاندم کمی به جلو متمایل شده بود و وقتی اخم های درهمم را دید به صندلی تکیه داد و گفت: برای خودت گفتم آره جان عمه ات! هنوز دقیقه ای نگذشته بود که صدای نکره اش را دوباره شنیدم چهره ات برام آشناست تو مهمونیای قالت ندیدمت ؟ در جوابش هیچ نگفتم و ای کاش وبلاگ ازدواج اجباری کمی دست می جنباند وبلاگ سالگرد ازدواج بعد از ساعت ی پای آن قرارداد را امضا زدم، وبلاگ ازدواج موقت دسته کلید ملک را دستم داد و چک های مرا به دست صاحب ملک داد و او نگاه ی به آنها انداخت و از حرصش گفت: به اعتبار جناب وبلاگ ازدواج چک قبول کردما وگرنه از هرکسی چک نمی گیرم وبلاگ ازدواج موقت ایشون خودشون اونقدری اعتبار دارن که شما خیالتون راحت باشه. .. ایشون دختر وبلاگ درباره ازدواج هادی زند هستند ابروهای آن مرد به فرق سرش چسبید و من کیفم را روی ساعد انداختم و برخاستم خداحافظ ی کردم پشت به انها شدم که صدای آهسته ان مرد را شنیدم همون، ثروت توپ بهش رسیده که اینطوری چک میکشه وبلاگ ازدواج اجباری شانس آوردی که ملکت باب میلش بود وگرنه اونطورا هم که فکر میکنی نیست با عرضگی اش به پدرش رفته.

مطالب مشابه


آخرین مطالب