
زدم پشتش کم جیغ جیغ کن روی صندلی میز غذا خوری نشوندمش و کشیدم عقب و به غذا اشاره کردم فعلا بخور بعد حرف میزنیم گشنمه مخم کار نمیکنه نمی خورم میام به خوردت میدما! همش زور میگی! بذار یه پسر گنده مثل خودت میارم دیگه جرعت نکنی چیزی بهم بگی از حرفش یه لحظه قلبم لرزید! نا خواسته با یه لبخند عمیق بهش نگاه کردم سکوت بینمون با رنگ انداختن لپ های سایت همسر یابی اغازی نو طولانی شد.. .
خیلی پرو و زبون دراز بود اما خیلی زود هم رنگ به رنگ می شد! انگار ذاتش یه چیز دیگست و همیشه سعی داره که یه چیز دیگه خودشو نشون بده! سايت همسريابي آغازي نو شبیه محمد نیست! عین مادرشه و من این رو باور دارم.
سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی چه خوششم اومد
سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی چه خوششم اومد! پیشونیش رو بوسیدم مادر بچه هامی دنیا بخاطر حرفم خندش گرفت مگه چند تا بچه می خوای! ؟
حداقل ۴ تا دیگه غذا پرید تو گلوش چهار تا قول مثل تو رو چطور دنیا بیارم! شایدم مثل تو کوچولو در اومدن من کوچولو نیستم چون ۶ ماه به سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی اومدم این طوری شدم خندیدم میگم چرا انقدر هولی! دنیا لپمو کشید و سکوت کرد منم مشغول خوردن غذام شدم.. . فردا شب قرار بود مادر پدرش بیان و کم کم داشتیم به مرحله های خیلی حساس می رسیدیم.. .سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی وحشت دارم از روزی که سایت همسر یابی اغازی نو نخواد ما رو قبول کنه! بعد از خوردن شام با هم میز رو جمع کردیم و رفتیم روی کاناپه ولو شدیم سايت همسريابي آغازي نو ولی خیلی تند می دویی!
تو هم خیلی ترسناک دنبال آدم می دویی، هنوز اولین باری که دیدمت یادم نرفته! شبیه یه گوریل به نظرم اومدی که داره از لایه درخت ها به طرفم حمله می کنه!
سایت جدید همسریابی آغازی نو دیدنی بود
خندم گرفت ولی قیافه سایت جدید همسریابی آغازی نو دیدنی بود، از ترس چسبیده بودی به در همچین می لرزیدی که انگار داری می رقصی صدای خندم رفت بالا تر که سايت همسريابي آغازي نو باز دیوونه شد و چرخید و نشست رو پام بذار مامان بابام بیان تا دیگه منو بی کس و کار نبینی. هه بی کس و کار ؟! موهاش رو زدم پشت گوشش همون کس و کارت منو می ترسونه برگردم کانادا دلت برام تنگ می شه؟ حرف تو دهنم نمیچرخید فقط یه چشم هاش نگاه کردم سایت همسر یابی اغازی نو حتما تو دلت می گی خوب شد رفت تو مگه قرار برگردی کانادا ؟! آره با اجازه کی؟
سایت جدید همسریابی آغازی نو هنوز زن منی تازه ۶ ماه دیگه هم من شوهرتم چه ربطی داره! ما فقط همخونه بودیم ببین باز داری حرف های الکی می زنی و داری عصبانیم می کنی. تو از پیش من حق نداری جایی بری مگه این که منم کنارت باشم لبخند سايت همسريابي آغازي نو عمیق تر شد یعنی باهام میای کانادا ؟؟ نه تو باهام میمونی ایران اما من همه زندگیم اون جاست! من جزی از این زندگی نیستم ؟ پس تو هم با من بیا سکوت کردم و جوابی ندادم تا برسه روزی که سایت همسر یابی اغازی نو بفهمه چه خبره و هیچ چیزی توی کانادا در انتظارش نیست، نه پدر مادری و نه خونه ای. .. زبان گوینده دانای کل ورود به سایت همسریابی آغازی نو به هم ریخته و حیرت زده برگشت خونه و در اتاقش رو روی خودش قفل کرد