پنهون کاری نبود. میشه هر چی که دیدی بین خودمون بمونه. خیلی وقته میخواستم باهات حرف بزنم، اما فرصت نشده. دستش رو پس زدم و بلند شدم. روبه رویش ایستادم با لحنی سرد و بیتفاوت گفتم: از صبح هیچی نگو و کشش نده که اصلاً برام مهم نیست. درخواست ازدواج موقت خانم ها کن به مامانت حر فی نزدم تا دیگه نخواد قالبت کنه.
الانم نمیخوام صدات رو بشنوم. چرا اینقدر زود قضاوت میکنی؟ خواستگارمه، عاشقم شده. همه در جریاناند. اون موقع هم داشتم بهش میگفتم من نمیخوامش و یکی دیگه رو دوست دارم. تو دختر نیستی نمیفهمی آدم وقتی خواستگار پیله داره یعنی چی؟! با تنفر نگاهش ک ردم و گفتم: خودتی! من که شرمم شد اونجوری دیدمتون، اینجا همسایه با همسایه فامیله، مردم حرمت و آبرو سرشون میشه، جای غلط اضافی نیست. نمیخوام دور و بر خونهمون ببینمت. اینقدر پرو بود که یقه ی لباسم رو گرفت سمت خودش کشید و گفت: تو که اینقدر دوستم داری مثل همیشه ببخشم دیگه.
سیا، چه قدر سخت میگیری! خودم رو عقب کشیدم و گفتم بس کن درخواست ازدواج موقت خانم ها دوباره شروع نکن. با اومدن شرایط صیغه موقت در دفترخانه از طبقه ی بالا و رد شدن از کنار ما صحبت رو خاتمه دادم. هر چی برای صیغه موقت کجا باید رفت اصرار کرد تا بمونم و به حرفهاش گوش کنم اهمیت ندادم و از خونه بیرون زدم. برای آدمی با افکار سن تی مثل من، اون مدل رفتارهای آزاد و بیقید، قابل هضم نبود.
متن صیغه تنها از خونه بیرون رفت
متن صیغه تنها از خونه بیرون رفت. نمیدونم چرا همراه خانوادهش و بقیه نبود. از روی کنجکاوی دنبالش رفتم. توی کوچه عمه رو دیدم که از راه رسید و با درخواست ازدواج موقت خانم ها مشغول صحبت شد.
عمه گفت اومده دنبال درخواست ازدواج موقت خانم ها با اینکه مسیر کوتاه بود اما سوار ماشین شدم تا برسونمشون. شرایط صیغه موقت در دفترخانه ناراحت و ساکت نشسته بود. وقتی هم رسیدیم عصبانی از ماشین پیاده شد. حتماً از برخورد قبلی که با هم داشتیم دلخور بود. با احسان تماس گرفتم گفت همه رفتن سر شالیزارها. دیدم کاری ندارم به جمعشون پیوستم. وقتی رسیدم بحث دانشگاه قبول شدن متن صیغه بود. دوباره احسان آهسته گفت: عمو اجازه نمیده دخترش بره دانشگاه اما با وساطت همه، داره کمکم نرم میشه.
شرایط صیغه موقت در دفترخانه بره دانشگاه
خوب میکنه! سیاوش بیا اصرار کنیم راضی بشن شرایط صیغه موقت در دفترخانه بره دانشگاه. به جای خوابگاه میاد خونه ی شما، مامان بزرگم سرگرم میشه. همدم پیدا میکنه. دیگه کاری بهت ندارند. اصلاً تو رو یادشون میره؛ میای میمونی خونه ی ما، کمکم کارهای رفتنت رو انجام میدی. نمیدونم. بذار ببینیم چی میشه. احساس کردم احسان یه دفعه حرف درستی زد. با اومدن شرایط صیغه موقت در دفترخانه به خانواده ی ما، یه تغییر اساسی به وجود میاومد. من به خاطر اینکه درخواست ازدواج موقت خانم ها خانم راحت باشه میموندم خونه ی هزینه صیغه موقت!
هزینه صیغه موقت هم سرگرم میشد و کمتر به من گیر میداد. همون موقع من و احسان شروع کردیم همراه بقیه عمو رو راضی کردند. آخرشم عمو برای صیغه موقت کجا باید رفت نتونست روی حرف پدر حر فی بزنه و قانع شد. وقتی برگشتیم خونه ی عمه، به جبران بداخلا قی صبح خواستم خودم اولین نفری باشم که به متن صیغه خبر خوش رو میرسونه تا از اون حال و هوا بیاد بیرون. توی حیاط که خبری ازش نبود. از عمه سراغش رو گرفتم گفت توی آشپزخونهس. به آشپزخونه رفتم.