همسریابی آنلاین هلو - آغازنو


قوانین سایت ازدواج آغازنو

شماره ی سایت ازدواج آغاز نوا! مکث کرد. نمیدانست چرا؛ اما یک ستون از دلش ریخت. ترس؟ نگرانی؟ هر چه بود شرمندگی نبود که سایت همسریابی آغازنو پنل در حق سایت

قوانین سایت ازدواج آغازنو - آغازنو


آدرس سایت ازدواج آغازنو

یک هو گوشی اش زنگ خورد. شماره ی سایت ازدواج آغاز نوا!

نگرانی؟

شرمندگی نبود که سایت همسریابی آغازنو پنل

هر چه بود شرمندگی نبود که سایت همسریابی آغازنو پنل در حق سایت ازدواج آغاز نوا مردانگی کرده بود. سایت ازدواج آغازنوا وجودش خوابید و وصل تماس را زد: -سالم. اولین کلمه را سایت همسریابی آغازنو پنل گفته بود و این تأثیر شگفت انگیز آبی بودن سایت ازدواج آغازنوش بود. سکوت بود و سکون. نه از آن سکوت و سکونی که گاهی بین سایت ازدواج آغازنوش و سایت ازدواج آغازنوی شریان مییافت نه. از نوعی که میشد همه چیز را داخلش دید و حرفی نزد. یک سایت ازدواج آغازنوا یک طرفه. یک دل شکسته. یک چشم خیس. صدای فیش فیش های آن طرف خط حکایت از همه شان میداد و بعد با لرزشی آرام و بدون هیچ داد و دعوا و دادخواهی صدای صدیقه ی بچگی ها آمد: سایت ازدواج آغازنوی مانده بود و توقعات کورَش. هر چیزی توقع داشت بشنود جز این یکی را که خوب با یک کرور فهم زنگ زدم کنم. و محبت، وجدانش را آسفالت کنند. دلش گرفت. یک جایی، گوش های، کنجی در دلش به حرمت دل شکسته ی دختر بچه ی زیباروی بچگی هایش پرچم سیاه زدند و میدانست سایت ازدواج آغازنوش آبی زندگی اش ندانسته خطش میزند و همه ی این به سوگ نشستن کامال موقتیست. سکوت را ترجیح داد و صدیقه ادامه داد: -بهت تبریک میگم!

اگه میدونستم تمام این مدت، مثل یه رودخونه ی مزاحم بین تو و دختر مورد عالقه ت فاصله انداختم...

صدیقه آه کشی-زودتر خودم رو کنار میکشیدم. اما چرا؟ فقط سایت ازدواج آغازنوی میخوام بدونم چرا؟

چرا دوستم نداری؟

به یک باره تمام قوانین ذهنی و منطقی سایت ازدواج آغاز نو با تناقض مواجه شد. چه سوال عجیبی! چرا صدیقه را دوست نداشت؟ زیبا بود. مهربان بود. پاک هم بود. سر وقتش شیرین زبانی هم میکرد؛ اما کمترین جایی درون دل سایت ازدواج آغاز نو نداشت. هر چند حرمت یک خواهرانگی ساده را بر جای گذاشته بود. یعنی اگر قرار بود یک جایی، یک وقتی، خطری تهدیدش کند، به حرمت بچگی هایشان و محبتی که این وسط ها ریشه دوانده بود، مردانه قد علم میکرد؛ اما عشق، دوست داشتنی که حرفش را زده بود.

نه به عنوان یک خواهر که به عنوان یک زن. چرا جایی درون دل سایت ازدواج آغاز نو نداشت؟

صدای گریه های سایت ازدواج آغازنوان بلندتر شد و به مراتب هق هق هایش واضحتر شنیده میشد. -سایت ازدواج آغاز نو فقط میخوام بدونم کاری کردم که از چشمت افتادم؟

سایت همسریابی آغازنو پنل به زبانش دستور چرخیدن

یه زمانی دلت... باز گریه اش تشدید شد و حرفش ناتمام. سایت همسریابی آغازنو پنل به زبانش دستور چرخیدن داد: -من واقعاً شرمنده تم. فقط همین رو دارم بگم. من عاشقم. نمیدونم چرا؛ ولی من اون دختر رو با تمام وجود خواهانم. اگه تا ابد بهت دروغ میگفتم، روزی میرسید که میبریدم. اون زمان بهم نمیگفتی خائن؟ من میدونم تو از هر نظر میتونی زن ایده آلی باشی. شاید اگه عاشق نمیشدم، تو بهترین گزینه ی تمام زندگی من بودی؛ ولی عشق تمام قواعد رو نقض میکنه. من تا به حال این حس رو تجربه نکرده بودم سایت ازدواج آغازنوان. 

کاری که شریف کرد. اگه اون شب به بیمارستان نمیرسیدم، االن شریفِ عاشق به حکم عاشق بودن سرش رسیده بود باالی چوبه ی دار؛ ولی نرسید. فکر نمیکنی یه حکمتی داشته سایت ازدواج آغازنوان؟ فکر نمیکنی شما دو تا قسمت همین و من این وسط بین رسیدن اون به تو بودم؟ خواست منِ مانع رو برداره از وسط که شریف به

مطالب مشابه


آخرین مطالب