همسریابی آنلاین هلو - صیغه


صیغه های ایرانی چگونه اند؟

خوش به حال آقادوماد! زن صیغه ی تهران امروز رو به گلسا کرد و گفت: این دایی ما پسر خوبیه فقط قیافش اخموئه. صیغه های ایرانی صبرت بده!

صیغه های ایرانی چگونه اند؟ - صیغه


صیغه های ایرانی با عکس

خلاصه هر چی بد و بیراه بود، نثارت کرد. ظاهراً فکر کرده این صیغه مشهد فوری شماره تلفن ورپریده دوست دخترته! نمیدونم کی به گوشش رسونده. خلاصه صیغه های ایرانی پشیمون شده، پاشو که عروسی بهم خورد.

دیگه با خیال راحت میتونی به زند گی مزخرف مجردیت ادامه بدی. تا احسان ساکت شد، چشمهام از شادی برق زد. هنوز حرفهایی که شنیده بودم رو هضم نکردم که زد زیر خنده و گفت: پاشو خودتو جمع کن! شوخی کردم حال و هوات عوض بشه. تا دمپایی رو به طرفش پرت کردم، سریع پا به فرار گذاشت با بیحوصلگی حاضر شدم و رفتم آرایشگاه دنبال زن صیغه ی تهران امروز تنهایی اومد بیرون. حتی به خودم زحمت ندادم پیاده بشم و در ماشین رو براش باز کنم. به خاطر همین خودش اومد سمتم.

در ماشین رو باز کرد. آروم سلام کرد و نشست. زیر چشمی نگاهش کردم. خوشگلتر از همیشه شده بود. هنوزم نمیدونستم چرا من با این دختر اینقدر لجم؟ بیخودی نادیده میگرفتمش تا برنجه. باورم نمیشد صیغه مشهد فوری شماره تلفن دیگه متأهل میشم! تمام آرزوهام با این ازدواج مسخره نقش بر آب میشد. بدون هیچ حر فی تا محضر ساکت بودیم. انگار هر دو از کاری که داشتیم انجام میدادیم ناراضی بودیم. بغض عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت بهخاطر این بود که محلش نگذاشتم؛ انتظار داشت ازش تعریف کنم و بگم دوسش دارم.

دست خودم نبود. من هیچوقت نمیتونستم آدم رمانتیکی باشم. بالاخره باید یه جورایی حالیش میکردم هر کی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه! صیغه های ایرانی وقتی رسیدیم محضر، همه جمع بودند. ابریشم جلوتر از همه اومد و گفت: بهبه! بزنم به تخته، چه عروس خانوم خوشگلی، خوش به حال آقادوماد! زن صیغه ی تهران امروز رو به گلسا کرد و گفت: این دایی ما پسر خوبیه فقط قیافش اخموئه. صیغه های ایرانی صبرت بده!

باید اخلاق گندش رو فعلاً تحمل کنی؛ بیچاره هول شده. ابریشم با آرنج به احسان زد و با چشم غرهای بهش فهموند ساکت بشه.

عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت حلقه رو دستش کردم

کنار هم نشستیم. خوشحالی توی چهره ی همه موج میزد. وقتی خطبه ی عقد رو خوندند بدون نگاه کردن دوباره به عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت حلقه رو دستش کردم. خودش هم فهمید علت این همه بی محلی، راغب نبودنم به ازدواجه. خلاصه همه کادوهاشون رو دادند و تبریک گفتند. بعدش برای صرف شام به رستوران رفتیم. گسا همه جا کنارم بود و الکی نقش بازی میکردیم اما توجهی بهش نداشتم و خودم رو با حرف زدن با بقیه سرگرم میکردم. بعد شام خوردن همه برای خواب به خونه ی عمه فرنگیس رفتند تا ما تازه صیغه مشهد فوری شماره تلفن و داماد تنها بریم خونه.

قاسم آباد مشهد صیغه حسابی اخمهاش درهم بود

قاسم آباد مشهد صیغه حسابی اخم هاش درهم بود. از اینکه تحویلش نگرفتم، ناراحت بود و باهام حرف نمیزد. از بقیه صیغه های ایرانی کردیم و رفتیم سمت خونه. وقتی وارد خونه شدیم زن صیغه ی تهران امروز بدون توجه به من روی مبل نشست و کفش هاش رو از پایش درآورد. به اتاقم رفتم و لباس راحتی پوشیدم و برگشتم. صیغه مشهد فوری شماره تلفن خسته و بلاتکلیف، هنوزم همونجا نشسته بود. تا من رو دید بلند شد و روبهروم ایستاد. قدش به زور تا شونهم میرسید. تازه وقت کرده بودم توی چهرهش دقیق بشم. شبیه عروسکها شده بود. خوشگل و قاسم آباد مشهد صیغه بود با اخم شیرینی توی صورتش اما نمیخواستم گول بخورم که منم احساسی بهش دارم و فکر میکردم فقط تحت تأثیر زیباییش قرارگرفتم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب