همسریابی آنلاین هلو - شعري عاشقانه


شعري عاشقانه كوردي با معنی

مگه جرات دارم حرف بزنم شما امر بفرما من بگم چشم شعري عاشقانه كردية... هیچى ندارم که بگم، فقط همیشه باش همین. چه خانوم کم توقعى دارم 

شعري عاشقانه كوردي با معنی - شعري عاشقانه


تصویر شعري عاشقانه كوردي

به معناى این که حرفى نزند. وقتى دید خسرو قصد ساکت شدن ندارد با خنده حرفى که زیر زبانش مزه مزه مى کرد را بیرون انداخت. البته شعري عاشقانه كوردي امشب فقط باب آشناى بیشتر این جا هستیم. خسرو متقابال عذر خواهى کرد و با لحن مودبانه اى جواب همسرش را داد. بله خانوم صحبت شما متین، اما بچه ها امروز ظهر جوابشون رو به من دادن.

شعری عاشقانه کوردی به خاطر رضایت و حرف هاى منطقى هر دوتاشون که این جا هستیم. نسرین خانوم لب چادرش را روى لب هایش کشید. بله جناب محتشم حق با شماست، بچه هامون دیگه دختر و پسر هاى کم سن و سال نیستن که نگران شون باشید.

شعر عاشقانه كوردي البته که نگرانى همیشه براى پدر و مادرش هست

شعر عاشقانه كوردي البته که نگرانى همیشه براى پدر و مادرش هست؛ من به شعري عاشقانه كوردي گفتم دخترم این چند سال خیلى سختى کشیده دلم مى خواد اگه قراره دوباره سر و سامون بگیره فقط دل خوش داشته باشه، فقط دل خوش...

عمویش ادامه ى صحبت زن برادرش را پیش گرفت. همه ى ما شرایط دختر و پسرمون رو مى دونیم اگه این جا هستیم فقط براى راحت کردن خیالشون. شعری عاشقانه کردی بى صدا نگاهى به شعري عاشقانه کوردی انداخت که جوابش را با چشمک ریزى گرفت. خسرو در تایید حرف عموى آنلى پشت شانه ى شعری عاشقانه کوردی زد و هم زمان گفت: اگه اجازه مى فرمایید بچه هامون چند دقیقه اى به رسم قدیم حرف بزنند و ما بزرگ ترام براى ادامه اش تصمیم بگیریم. نسرین خانوم اختیار دارید زیر لبى گفت و طیبه خانوم هم کمى عصبى نفسش را رها کرد.

شعري عاشقانه ي كوردي با خجالت و لپ هاى سرخ اش از جایش بلند شد

شعر عاشقانه كوردي عمو با شعری عاشقانه کردی برید اتاقت حرف بزنید. شعري عاشقانه ي كوردي با خجالت و لپ هاى سرخ اش از جایش بلند شد و شعري عاشقانه كوردي هم با خنده کتارش ایستاد؛ همین که از فضاى پذیرایى دور شدند طیبه خانوم سرش را زیر گوش همسرش برد. مرد چرا این قدر عجله دارى، قرارمون یه دور همى ساده بود. خسرو دستش را روى دست طیبه گذاشت و چشمانش را روى هم فشرد. به شعري عاشقانه کوردی اعتماد کن خانوم، شعری عاشقانه کوردی انتخابش رو کرده وقت کشى بیشتر فقط خسته ترش مى کنه.

قبل از این که احساسى تصمیم بگیرى نگاهى به سفیدى موهاى پسرت بنداز. طیبه دیگر حرفى نزد و مردها هم باهم مشغول حواشى شدند. شعري عاشقانه ي كوردي جواب سوال هاى نسرین خانوم را مى داد و شعري عاشقانه کوردی هم میان حرف هایشان نظرى مى داد. شعر عاشقانه كوردي طرف دیگر شعري عاشقانه كوردي از خوشحالى روى پاهایش بند نبود، باورش نمى شد عزیز دلش دقیقا رو به رویش نشسته باشد آن هم براى خواستگارى اش. با عشق و لبخند به چشمان سیاه آنلى زل زده بود و حرفى براى گفتن نداشت، انگار حرف زدن را فراموش کرده بود نمى خواى هیچى بگى آخرین فرصتته بعدش باید بگى چشم ها؟! شعری عاشقانه کوردی خندید و انگشتان آنلى را میان دستانش فشرد. من نوکرتم نفس، مگه جرات دارم حرف بزنم شما امر بفرما من بگم چشم شعري عاشقانه كردية... هیچى ندارم که بگم، فقط همیشه باش همین. چه خانوم کم توقعى دارم 

مطالب مشابه


آخرین مطالب