
واقعا شده بود؟
سایت همسریابی با شماره صیاد رضایت داده بود؟ با حالتی سردرگم صدای سایت همسریابی با شماره را شنید: -امیرحسین میشنوی؟ قول میدی محبتت تا آخر سایه ی سر دختر مورد عالقه ت باشه و نشی محسن دوم؟
-قول میدم سایت همسریابی فوری. قسم به معرفتت قول میدم! دستت رو از دور میبوسم سایت همسریابی فوری. باز چشم هایش میسوخت و این سوختن کجا و آن سوختن های مکرر بچگی کجا؟
دانه ی غریبی گوشه ی پلکش را خیس کرد. تکیه داده بود به پشتی صندلی اش. سایت ازدواج موقت رایگان آباد خلوت، از همیشه زیباتر جلوه میکرد.
نه یه چیزی سر جاش نیست. شک ندارم.
او سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو
یه خبری، یه اتفاقی میافته.داشت فکر میکرد او، سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو، امشب سایت همسریابی تهران خیلی کارها میکردند؛ خیلی کارها. سایت همسریابی هلو میرفت کت و شلوار میگرفت. سایت همسریابی هلو یک جفت کفش مجلسی هم میخرید. سایت همسریابی هلو یک سر به گل فروشی هم میزد. سایت همسریابی هلو شیرینی هم بگیرد. حلقه سایت همسریابی تهران سفارش دهد.
- شب اول حلقه میدهند؟
- عاقد خبر کند؟
- خبر نکند؟
- زشت است؟
- نه چه زشتی دارد؟
- او راضی است.
- عروس راضی است.
- خانواده ها راضی اند.
عاقد خبر کند؟ خبر نکند؟ داد کشید: - شکرت! بعد ورود به پنل کاربری سایت آغاز نو دانه های غریب کشان کشان شل شدند روی گونه اش و نفس عمیقش به درازای عمرش از پانزده سال پیش تا به اکنون با آسایشی دوست داشتنی به ریه اش کشیده شد و دیدش را یک پرده ی نازک خیس تار کرده بود. باز نفس داغ از اکسیژن به وجودش جذب شد و لبه ای لرزانش را باز و بسته کرد. سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو مال او بود؟ مگر میشد؟ همه چیز داشت میرفت سر جایش. ورود به پنل کاربری سایت آغاز نو سایت ازدواج موقت رایگان آباد بوی عنبر و عود گرفته بود. بعد از کار اکراد که حتم به یقین ختم به خیر میشد سایت همسریابی تهران چه میکرد؟ سایت همسریابی تهران میرفت سر کار خودش، شرکت نهال سفید؟ کار و باری که برایش آمد داشت در همان صنعت فقیر نشر، چشمش به معجزه ی زندگی اش خورده بود. عاقد خبر کند؟
بعد نمیگویند پسرک هول است؟
نمیگویند نه به آن دست دست کردنش، نه به این عجله ی المفهوم؟
-سایت همسریابی با شماره تا ابد مخلصتم به !
دست آخر هم زمزمه کرد: -سایت همسریابی با شماره تا ابد مخلصتم به ! پلک زد و سیلی از دانه های غریب افتاد روی ماهیچه ی کنار لبش و بعد روی گردن و سینه ی فراخش.
وشی را برداشت و شماره ی سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو را گرفت. بعد از سومین بوق صدای سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو شنیده شد: -سالم آقای بهاروند. -سالم. امشب خواستگار داری.