گرفتم. خودم رو قانع میکردم سایت همسریابی صیغه حافظون هرجوری که باشه بازم به درد زندگی با من نمیخوره. بهش گفتم: خب بالاخره تموم شد. ببین خانم کوچولو قرار نیست هیچ اتفاقی بین ما بیوفته!
سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون بداخلاق
نمیخواد این ازدواج رو جدی بگیری. یهو عصبانی شد و گفت: بله سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون بداخلاق، چیه فکر کردی خیلی ازت خوشم میاد؟! پس حالا که خرش از پل گذشته بود با پررویی زبون درازی میکرد. دیگه داشت رو اعصابم میرفت. با اخم گفتم: مواظب زبونت باش! ببین چه حرفی از دهنت میاد بیرون. توی صورتم نگاه کرد و گفت: همچنین!
البته حسابی خورده بود توی برجکش که قهر کرد و به اتاقش رفت. سایت همسریابی صیغه حافظون باید کمکم میفهمید تمایلی به نزدی ک شدن بهش نداشتم و نمیخواستم الکی امیدوارش کنم. سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون صبح، بعد از اینکه از خواب بیدار شدم به شرکت رفتم. سايت همسريابي صیغه حافظون تا چشمش بهم افتاد گفت بهبه آقا دوماد! خوش گذشت؟ گفتم حتماً رفتی ماه عسل. یه چند روز کنار عروس خانم میموندی. راضی نیستم پاشی بیای سر کار! اینقدر دریوری نگو حوصله ندارم. مروارید ولکن نبود.
میخواست یهجوری از من حرف بکشه. ادامه داد. زیادم بد نشد. کلی پول به جیب زدی چرا دیگه ناراحتی؟ من هنوز تکلیفم با زندگی و کارم مشخص نیست الانم به زور بقیه با گلسا عقد کردم. رو نداشتم تو چشمهای عموم نگاه کنم. اونا یه بار سر بهم خوردن نامزدی سایت همسریابی صیغه حافظون ضربه خوردن اینم از وضعیت الان. همسریابی حافظون بیخیال گفت: نگران نباش تا چند ماه دیگه میریم. هم کارمون رو ادامه میدیم هم مامانم درمانش رو ادامه میده. یکم که حالش بهتر شد میگم تو خواستی بیای ایران و من ازت جدا شدم. اینجوری هم سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون رو داری هم سرمایه چندین برابر شده. مشکلاتتم حل میشه. گفتنش برای تو آسونه، تو خانوادهی سن تی ما از این خبرها نیست.
ول کنم برم بعد برگردم. مروارید توی چشمهام زل زد و گفت: یه راه سومی هم هست. سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون چی؟ برنگردی و با هم ازدواج کنیم. میدونستم راه کارش به درد خودش میخوره و داره شو خی میکنه. همسریابی حافظون میشه جدی باشی؟! جدیم. اون روز بعد شرکت، رفتم آپارتمان خودم. خسته بودم. گوشی رو سایلنت کردم و خوابیدم. عصر وق تی از خواب بیدار شدم تماسهای عمو و مامان رو دیدم. وقتی دوباره عمو تماس گرفت بهونه آوردم و نرفتم. گفتم این روزها خیلی سرم شلوغه، دوست داشتم تنها بمونم. از لحن عمو مشخص بود ناراحته اما به روم نمی آورد. دیگه دخترشون زنم بود نمیخواستن حرفی بزنن یا سوالی بپرسن که باعث دلخوری بشه. بالاخره خانوادهی عمو برگشتن تهران و من ندیدمشون.
هر چی سايت همسريابي صیغه حافظون گفت
رسماً یه آدم متأهل فراری از زن و زند گی مشترک بودم که به زور تهدیدهای همسریابی حافظون از پشت تلفن مجبور شدم یه سر تا خونه برم. هر چی سايت همسريابي صیغه حافظون گفت این رسمش نیست زنت رو ول کردی به کنارش نیستی؛ هم اتاقش نمیشی. یا سایت همسریابی صیغه حافظون بیاد اپارتمان تو، یا توی اتاق مشترکتون که این همه برای حاضر کردنش زحمت کشیدیم زندگیتون رو شروع کنید.