از تعریفش لب گزیدم و لیوان را روی میز مقابلش گذاشتم سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون چند وقته فوت کردن ؟ یه شش سالی میشه بیست سالم بود آهی کشید و گفت: سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون رحمت کنه دست پشت دستش گذاشت و گفت: همسریابی حافظون یه چیزایی ازت بهم گفته که شیفته اراده و همتت شدم لطف شماست می دونی ؟
اونقدر قندش حافظون سایت همسریابی ازدواج موقت صیغه موقت و دوستیابی شرعی زده
من امروز نیومدم که تو و خونه و زندگیتو ببینم بپسندم، علف باید به دهن بزی شیرین بیاد که اونم اونقدر قندش حافظون سایت همسریابی ازدواج موقت صیغه موقت و دوستیابی شرعی زده که چند وقته منگ میزنه بچم از شوخ طبعی اش خنده ام گرفت فقط اومدم چون باید می اومدم و خوشحالم که حافظون سایت همسریابی ازدواج موقت صیغه موقت و دوستیابی شرعی بالاخره دلش رفت کمی به جلو متمایل شد و پرسید دلت با سایت ازدواج موقت رایگان در تهران ؟
دلم یکباره ریخت و سکوتم رضا بود خندید جرعه ای از لیوانش نوشید و گفت: به به بوی شیراز میده.. . مثل خودت نگاه پر مهرش را روی صورت و موهایم گرداند و گفت: خوشگلی، سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون برامون نگهت داره و من از تمام محبتی که در این یک ساعت حضورش خرجم کرده بود قلبم کودکانه ذوق میکرد به کنار خودش روی آن مبل دونفره اشاره زد و گفت: بیا نزدیک تر با میل و رغبت کنارش نشستم و او دستی به انتهای موهای دم اسبی ام که روی سینه افتاده بود کشید و لبخندش از سایت ازدواج موقت رایگان در تهران لب ها جداشدن ی نبود، لبخندی که سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون را می ماند...
کیفش را روی پا گذاشت و جعبه مخملی سرمه ای و مستطیل شکل بیرون کشید و بازش کرد، لحظه ای بعد یک دستبند طلا سفید ظریف و زیبا دور مچم انداخته بود و من دل در دلم نبود.. . به آغوشم کشید و من گرمای تنش را حریصانه چسبیدم و تمام حس مادرانه اش را نفس کشیدم با وجود اصرار هایم مادرش همان روز به تهران بازگشت و قرار شد من و حافظون سایت همسریابی ازدواج موقت صیغه موقت و دوستیابی شرعی قرار مدارهایمان را که گذاشتیم خبرش کنیم شماره برهان را گرفتم تماس که وصل شد فقط صدای خنده اش می امد انگار خودش می دانست چه کرده درمانده روی مبل نشستم و به بشقاب میوه مادرش خیره گفتم: باید بهم می گفتی قلبم داشت می اومد تو دهنم قربون اون قلبت اندکی سکوت کردم و گفتم: مادرت از رابطه مون خبر نداره نه ؟
بلند خندید چی فکر کردی ؟ مامان من اگه می دونست نمی ذاشت من اینطوری تو اتاقم لم بدم منو خرکش میکرد تا اونجا منتظر عاقدم نمی موند خودش عقدو جاری میکرد خندیدم روی مبل دراز کش شدم با دسته ای از موهایم بازی میکردم و گفتم: ای پسر ناباب و آب زیرکاه صدای خنده مردانه اش توی گوشم پیچید و آهسته گفتم:
کی میای سایت ازدواج موقت رایگان در تهران
کی میای سایت ازدواج موقت رایگان در تهران ؟ یه سری کار عقب مونده تو دفتر دارم پس فردا میام تماس که قطع شد سایت همسریابی ازدواج موقت حافظون زندان ی قلبم هم آرام گرفته بود خورش کرفس را چشیدم، چاشنی اش کم بود تذکر دادم و از آشپزخانه بیرون زدم سوگل پشت پیشخوان ایستاده و به کمک حسابدار به حساب هایی که هفته گذشته همسریابی حافظون پایین شده بود رسیدگی می کرد به اتاقم رفتم در را بستم و هنوز پشت میزم ننشسته بود