
سورن و پدر مادرش هم طبق معمول مشغول گذشت و گذار..و این قضیه داشت سایت همسریابی آغازنو ورود رو بد جور آزار میداد اما به روی خودش نیاورد از نظر من انتخاب ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو درباره سرد شدن او از اون دوتا خوب نیست، این طوری ورودبه سایت همسریابی آغاز نو دلش می شکنه! البته شکستن نه خم شدن زیر بار این همه حقیقت.. .
یه آه کشیدم و رفتم پیش او و آنها با دیدن من لبخند زد دنیا هم اومد نزدیکمو پرید بالا و آویزون گردنم شد! دست انداختم دور کمرش تا وزنش کامل رو گردنم نباشه ای بابا دنیا تو سر و گردن براب من نذاشتی با این کارات سایت همسریابی آغازنو ورود خندید: خیلی خوبه آخه ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی چقدر شیطونی تو دختر یهو سر محمد اومد داخل آشپزخونه کی شیطونه ؟
او دوباره پرید بالا و پایین رو گردن من منو می گه محمد با چشم های گرد شده گفت: ای چیکار می کنی دختر گردنشو شکستی! دنیا این گردن با تبرم چیزیش نمیشه بابا بخاطر کلمه بابا هر سه مون سکوت کردیم و نگاه کردیم به دنیا.. . آنقدر سکوت طولانی شد که ورودبه سایت همسریابی آغاز نو هم متوجه شد محمد چشم هاش یه رنگ دیگه شد.
ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی بوده
او رو خیلی دوست داشت شاید حتی اندازه او! البته دلیل وجود دنیا داشتن خودخواهانه ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی بوده پس هیچ وقت دنیا جای او رو پر نمی کنه براش سایت همسریابی آغازنو ورود چی شد! ؟
محمد بی حرف رفت، سعی کردم یه رفتار عادی داشته باشم یه حرف انداختم وسط و او رو گذاشتم زمین دنیا غروب بریم کنار دریا گیتار بزنی ؟
آره خیلی خوش می گذره او بهتر شما دوتا برید پیش هم باشید من خودم ناهار رو آماده می کنم از خواسته دست ورودبه سایت همسریابی آغاز نو رو گرفتم و رفتیم داخل اتاقی که سهم ما شده بود.. .
وارد اتاق شدینو در رو بستم دنیا با شیطنت رو تخت با یه حالت دیوونه کننده ای دراز کشیدو با انگشتش به موهاش پیچ داد تا دم دم های غروب همه چی خوب بود که سورن و پدر مادرش اومدن، سایت همسریابی آغازنو ورود تا اون ها رو دید به هم ریخت آنقدر هم مغرور بود که حاضر نمی شد بره بگه چرا این طوری می کنید! ؟ او بغض کرده یه پالتو تنش کرد و با گیتار که محمد براش تهیه کرده بود رفت کنار دریا.. .
از پشت پنجره نگاهش می کردم، روی زمین نشست و چونشو گذاشت رو گیتارش.. .
ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو صدام زد
خواستم برم پیشش که ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو صدام زد: _ باربد؟
این بار نوبت منو ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی پیشش باشیم سکوت کردمو سرمو انداختم پایین.. .
محمد او رو صدا زد رفتن به طرف دنیا.. .
ورودبه سایت همسریابی آغاز نو اصلا هیچی درست و رو روال نیست!
یه جای داستان مسیر عوض شده و من جا موندم یه جای قصه گم شده و من پیداش نمی کنم!!!
با صدای ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو به خودم اومدم، اوم کنارش بود یه چیزی بین منو این دوتا هست اینو مطمئن ام محمد فکر کنم صدای امواج دریا با صدای ساز تو قاطی بشن میشن یه چیز عجیب و غریب بهش لبخند زدم: او یکم برامون بخون صدای قشنگی داری با همون لبخند به او چشم دوختم.. .