غذا پخته بودی لبخند کم جانی زدم، خودم را کش دادم چانه اش را بوسیدم و گفتم: سایت همسان گزینی ازدواج نوش جونتون خواستم درب ماشینم را باز کنم که دستم را کشید و با نگاه ی که درش دلتنگی موج میزد گفت: میدونی چند روزه ندیدمت؟
سایت همسان گزینی ازدواج تبیان جبران میکنم
و منتظرجواب من نمان و گفت: در مورد من چه فکری کردی؟ آهسته زمزمه کرد ب ی معرفت و گفتم: منو ببخش سایت همسان گزینی ازدواج تبیان جبران میکنم خب ؟
گوشه لبش سایت همسان گزینی ازدواج موقت رفت و پر شیطنت گفت: باید اساسی از خجالتم دربیای و گونه های ُگر گرفته ام او را بیشتر به خنده انداخت سایت همسان گزینی ازدواج تبیان در خانه را پشت سرم بستم و بهار پرسید نیومد؟
سایت همسان گزینی ازدواج موقت گرفت
کفشم را به جا کفشی برگرداندم و گفتم: نه چرا ؟ خیلی ناراحت بود چون من سایت همسان گزینی ازدواج ؟ جلویش ایستادم و او سرش را سایت همسان گزینی ازدواج موقت گرفت، موهایش را با کف دست بهم ریختم و گفتم: نیومد چون خیال اشتباه کرده بود از تصور قیافه هلن که اینطور به هم ریخته بود خنده ام گرفت به سایت همسان گزینی ازدواج همدان رفتم همه لباسهایم سرجایشان بودند...
دلم برایش فشرده شد تمام خانه را مرتب کرده بود، گل خر یده بود، غذا پخته بود. .. تی شرتم را از تنم کندم و با حرص توی سبد لباس چرک ها پرت کردم درب یکی از کمد ها را باز کردم و چند دست از لباسهایش به من لبخند زدند تی شرتم را پوشیدم جلو اینه ایستادم و صدای بهار را شنیدم فکرشم نمیکردم با کسی باشی تی شرت را توی تنم صاف کردم و او گفت: ازش عکس داری ببینمش؟
سایت همسان گزینی ازدواج همدان یه عکس با هم ننداختین
نه ندارم یعنی تو سایت همسان گزینی ازدواج همدان یه عکس با هم ننداختین ؟ به سمتش چرخیدم بهار دلت خوشه ها معلومه که نداریم نچی کرد و گفت: اینم زندگیه برای خودت ساخت ی ؟ میترسی عکستون پخش شه ؟ از عواقبش میترسم نه از پخش شدن یه عکس نمیدونم شاید حق با تو باشه ولی از من به تو نصیحت عکس جفتی ام نمی گیرین نگیرین یه عکس تکی ازش داشته باش که وقت ی دلت تنگ شد به عکسش نگاه کنی نه به لباساش و از اتاق بیرون رفت و گفت: میزو می چینم بیا دستپختش فوق العاده ست نفسم را فوت کردم و عمرا ان غذا از گلویم پایین میرفت سایت همسان گزینی ازدواج همدان بهار خیلی دلش می خواست تو رو ببینه اما من عکسی ازت نداشتم نشونش بدم خندیدم و گفتم: خب چرا نداشتی؟
سوالم را ب ی جواب گذاشت و بعد آهسته پرسید ک ی میای سایت همسان گزینی ازدواج ؟ لب گز یدم و گفتم: پنجشنبه خوبه ؟ خمیازه کشید و گفت: نیستم که! کجایی ؟ یه مهمون ی که اگه نرم بد میشه سایت همسان گزینی ازدواج موقت به شانه ام کوفت و گفت: کجایی تو ؟ از فکر مکالمه تلفنی ام با سایت همسان گزینی ازدواج تبیان بیرون امدم و گفتم: هان ؟ میگم میای یا نه ؟ همون مهمون ی پنجشنبه رو میگی ؟ آره دیگه حبه ای انگور از خوشه جدا کردم، دهانم انداختم و گفتم: من نه معروفم نه ادم مهمی ام کجا بیام اخه ؟ توی سایت همسان گزینی ازدواج مهمون ی همه یا بازیگرن یا خواننده یا برنامه ساز یا. .. خودش را جلو کشید و گفت: این که میگی اصال مهم نیست چون به دعوت ثبت نام برای ازدواج دائم میری و از همه مهم تر قابل اعتمادی منظورت از قابل اعتماد چیه ؟