
خیره نگاهش کردم مردد بودم برم چیو ببینم؟ همون موقع در زده شد و سرباز صیادی همراه ثبت نام در سایت همسریابی هلو وارد شدن با دیدن ما و حال خراب ما مردد و نگران گفت: سروان کریمی! ؟ سایت هلو ازدواج دائم به سمتش رفت و گفت: آقای سهرابی؟ ثبت نام در سایت همسریابی هلو باهاش دست داد و گفت: بله! آقای کریمی؟
سایت هلو ازدواج دائم منو نشون داد
سایت هلو ازدواج دائم منو نشون داد یه خورده نگاهم کرد و بعد با اضطراب پرسید: چی شده؟ بچه ها پیدا شدن؟ سایت هلو ازدواج دایم با ناامیدی سرتکون داد و ماجرارو براش گفت یه چندتا سوالم سایت هلو ازدواج دایم حمیدی ازش کرد بعدم ازش شماره تماس خواست وخواست یه عکس از ثبت نام در سایت همسریابی هلو بیاره که اونم تو گوشیش داشت عکس نگین و که داد سایت هلو ازدواج دایم رو به ما گفت: از اون دو نفر عکسی ندارین؟ من به نگاه کردم و اونم به من ولی هر دو سر تکون دادیم که سایت هلو ازدواج دایم گفت: شاید توی وسایلشون بشه کارت شناسی چیزی پیدا کرد که عکس داشته باشه! دوباره منو و سایت هلو ازدواج دائمی به هم نگاه کردیم
سایت هلو ازدواج دائمی سری تکون داد
سایت هلو ازدواج دائمی سری تکون داد و رو به سایت هلو ازدواج دائمی حمیدی گفت: ما فعلا مرخص می شیم من شماره تماس خودم و جناب سروان و براتون نوشتم از سایت هلو ازدواج دائمی کردیم و بیرون زدیم ثبت نام در سایت همسریابی هلو هم نگران پشت سرمون اومد برگشت و گفت: حالا باید چکار کنیم؟ کلافه سری تکون دادم و گفتم: نمی دونم! معلوم بود که هم کلافه است سری تکون داد و گفت: مجبور شدم به مامان دروغ بگم بهش گفتم رفته خونه سرمه و تازه خودم بهش اجازه دادم اگه بفهمه بعد نفس پرحرصی کشید و گفت: همش تقصیر سهیله!!! من و سایت هلو ازدواج دائم با هم به سمتش برگشتیم: سهیل کیه؟! یه خورده از این عکس العمل تند ما جا خورد ولی زود خودشو جمع کرد و گفت: همون صاحب سالن! رو به سایت هلو ازدواج دائم گفتم: یه سر بریم ببینیمش؟ گفت: یعنی ممکنه چیزی بدونه! نمی دونم هیچی نمی دونم!