زدم و گوشیم و جواب دادم که صدای پر شور و هیجان حدیث پیچید توی گوشم: الو سلام قورباغه چطوری؟ خندیدم و گفتم: قورباغه عمته تو چطوری وروجک؟ با خنده گفت: منم خوبم و خوشم و خواستم متین میگم جمع کن بیا خونه ی سایت دو همسان. مهمونی گرفتیم خونش بزن و برقص پاشو جمع کن بیا.
یه ساعت دیگه دقیقا خونه ی سایت همسریابی دوهمسان باشیا
یه ساعت دیگه دقیقا خونه ی سایت همسریابی دوهمسان باشیا اومدم حرفی بزنم که قطع کرد. با خنده رفتم سراغ کمدم تا لباسم رو عوض کنم که دیدم هنوز این جلبک توی اتاقه. گفتم: برو بیرون. موهاش و پیچ و تابی داد و گفت: خب اگه میخوای جایی بری، دوتایی میریم دیگه. هوم؟ با حرص گفتم: سایت ازدواج دوهمسان جهنم هم بخوام برم با تو نمیرم حالا هم برو بیرون. ایشی گفت و رفت بیرون و منم سریع در و قفل کردم. این یکی و خودت ختم به خیر بکن سری تکون دادم و لباسم رو عوض کردم و سوئیچ و برداشتم و سریع رفتم پایین که مامان گفت: کجا میری متین؟ همینطورکه کفشام و میپوشیدم گفتم: دارم میرم خونه ی سایت همسریابی دوهمسان. تارا با اعتراض گفت: میبینی عمه؟ سایت دو همسان و نمیبره اصلا زندایی پاش و گذاشت روی اون یکی پاش و گفت: خب متین جون ببرش دیگه... چندشوار نگاه تارا و زندایی کردم. هردوتاشون سر تا پاشون عمل بود.
انقدر ژل به خودشون تزریق کرده بودن که باید به عنوان بادکنک توی تولدا ازشون استفاده بشه گوشیم و گذاشتم توی جیب هودیم و گفتم: همه اونجا پسرن اگه دختر هم بود مطمئن باش نمیبردمش بدون اینکه منتظر حرف دیگه ای باشم سریع از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم. (تا میتونید فقط به این یاروعه فحش بدید راحت و آزاد باشید) از عمد در و باز نکردیم که همه ی بچه ها قشنگ جمع بشن بعد امیر و آتوسا که زودتر از همه اومدن هیچ، از اونورم مهراب و سایت دو همسان رضا رفته بودن خونشون هرچی لباس گشاد و شلوار کردی بود پیدا کرده بودن آورده بودن اینم بگم خونه ی ارسلانم رفتن شخم زدن.
خونه ی سایت دوهمسانی خندم گرفت
از تصور اینکه مهراب و سایت همسریابی دوهمسان رضا با شخم رفته خونه ی سایت دوهمسانی خندم گرفت (این یه تصور بودا واقعا با شخم نرفتن) سایت دو همسان با خنده گفت: قشنگ، صداشون در اومده ترلان گفت: حالا بزار در و باز کنیم، بدتر صداشون در میاد همه سری به معنای تایید تکون دادن که سایت دوهمسانی گفت: همشون اومدن.