یهویی یاد یه صحنه افتادم اون موقع ها که آنا و مقنعه سر میکردو میخوند هنوزم آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی یادته یا فرستادیش جز کسایی که دوسش نداری و به حرفاشون گوش نمیدی. منو ببخش بخاطر همه چی.... بخاطر ناشکریم. ..که همیشه دنبال شرایط بهتر بودم. .بخاطر...اینکه ثبت نام جدید سایت همسریابی بهترین همسر بخاطر من اینجوری شد. منو ببخش.. من آنامو از تو میخوام آخه میدونی چیه خانمم تنهاست بی کسه میخواستم ببرمش پیش مامان باباش یه فرصت بهم بده منم بندتم چهار روز بعد این چهار روز حتی یه ثانیه ام از بیمارستان و فضاش بیرون نرفتم.دوباره هم آنارو دیدم.
آذین باهام حرف نمیزنه و مقصر این قضیه رو من میدونه. سایت جدید همسریابی بهترین همسر که همیشه بهم سر میزنه و کارای شرکتم رو سرش ریخته بابا اینا همه رفتن ویال و هر روز واسه دیدنمون میان هیچ کس نتونست منو از ادرس جدید سایت همسر یابی بهترین همسر دور کنه. .البته اونا قصدشون این نبود میخواستن من استراحت کنم.. آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر داشت از دور میومد با دیدنش سری تکون دادم ینی سالم.
چطوری ثبت نام جدید سایت همسریابی بهترین همسر بهتری
چطوری ثبت نام جدید سایت همسریابی بهترین همسر بهتری آجی ما چطوره. سرمو انداختم پایین. خوبیم اینطوری میری پیش زن داداشم شبیه هستی آدم از دیدنت خوف میکنه. مگه چمه. هیچ بیا این غذاها رو گرفتم باهم بخوریم رنگ ب روت نمونده نگاه ریششو. نگاه لبشو چه خشکه. نمیخورم روزه ام. آریییییا تو معدت داغونه . مگه نگفتم نگیر اون وقت توام میوفتی رو تخت من چه خاکی تو سرم بریزم. حرص خوردن سایت جدید همسریابی بهترین همسر هم بی دلیل بود.
آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر من. ..عشقم رو اون تخت داره جون میده هر لحظه ممکنه نباشه از تو توقع ندارم که به راحتی این حرفو بزنی... اینیم که هستم صدقه سری این نفسای آناست واگرنه اگه نبود منم نبودم. سایت جدید همسریابی بهترین همسر شونه هامو محکم گرفت و گفت آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر. ببین.ببین منو من نه طاقت دیدن اون جسم نیمه جون رو اون تخت و دارم نه طاقت خم شدن پشتتو. ..
آنا خوب میشه آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی بسپرش دست اون
آنا خوب میشه آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی بسپرش دست اون...اینطوری نباش. نمیگم گریه نکن. ..چرا حق داری من دارم جون میدم واسش چه برسه به تو که به قلبم اشاره کرد که این دلتو بهش باختی... ولی خودتو نباز بخاطر مادرت به خاطر ما. نشستم رو صندلی .سرمو به دیوار تکیه دادم. احسانم کنارم نشستو دستشو رو زانوم زد داداشم آروم باش. نادیده نگیر. وقتی دردی میده تحملش میده.
پوزخندی زدم و گفتم به این میگی تحمل...یه پرستار رو به روم سبز شدو گفت آقای مدرس.. سرمو بالا گرفتم... منتظر حرفاش بودم..رییس بیمارستان میخواد شمارو ببینه...نگاهی به سایت جدید همسریابی بهترین همسر انداختم برو آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی من هستم. رفتم سمت اتاقی که بهم گفته بودن در زدمو رفتم داخل.