اینوری ؟ نه بابا از فردا باید برن سر پروژه اون یه هفته عقب موندگ ی رو جبران کنن کدوم یه هفته ؟ هیچی، دیگه چه خبر ؟ شاخک هایم بیرون زد و دلم به آشوب افتاد حرفتو چرا می خوری رویا ؟ چی شده ؟ اندکی مکث کرد و گفت: سایت ازدواج دو همسان...
سایت ازدواج موقت دوهمسان بستری چرا ؟
سایت ازدواج دو همسانی چند روز خونه مامانش بستر ی بود نفسم بالا نیامد، میان لبم باز شد برای ذره ای هوا آهسته گفتم: سایت ازدواج موقت دوهمسان بستری چرا ؟ کلیه اش درد میکرد خواستم بپرسم چرا مگر مشکلش چیست اما زبان به سایت همسریابی دو همسان گرفتم و نفس عمیقی کشیدم سایت ازدواج دو همسان به کادر اضاف شد و خندان گفت: ببخش خواهرم بود، کارای رستوران چطور پیش میره؟
چند روز پیش اون ملکی رو که خوشم اومده بود قولنامه کردم، بعد از تعطیلات میرم برای محضر و سند، هردوشان از خوشحالی به رویم خندیدند و تبر یک گفتند من که از خوشحالی شان انرژی گرفته بودم گفتم: قراره اگهی بدم برای سرآشپز و پرسنل اشپزخونه رویا دیروز آقای نباتی احوالتو می پرسید بهش گفتم می خوای شیراز شعبه بزن ی از خوشحالی سایت همسریابی دو همسان دراورد انگار که دختر خودش می خواد پیشرفت کنه دلم قنج رفت و گفتم: مرد سایت ازدواج موقت دوهمسان این چند روز که رستوران شلوغ بود واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم.
سایت ازدواج دو همسانی خیلی کم سایت ازدواج دو همسان خیرت بده
بعضی اوقات هنگ وسط سالن می ایستادم، آقای سایت ازدواج دو همسانی خیلی کم سایت ازدواج دو همسان خیرت بده دختر، رستوران سپردی دست رویا دیگه نمی شینه تو خونه که به جونم غر بزنه چرا همش سر کارم رویا خندید و گفت: آره راست میگه سرم خیلی شلوغ شده ابرو بالا انداخت و گفت: از آشپز ی هم معاف شدم دیگه ایندفعه من از خنده غش رفتم، رویای فرصت طلب سایت ازدواج دو همسان آخ سایت ازدواج دو همساند کجایی که یاد دستپختت به خیر و من نگاهم افتاد به قابلمه سبز ی پلویی که روی اجاق گاز نیم خورده مانده بود سایت همسریابی دو همسان همراه با مهندسی که کار معماری داخلی رستوران را به عهده داشت وارد شدم از همان ابتدا چشمانم برق زد حیاط کوچکی جلوی ساختمان با دیوار سنگ چین کوتاه ی از پیاده رو جدا شده و قرار بود.
چند میز و صندلی این جا چیده شود فقط برای صبحانه وعصرانه خود ساختمان هم به رنگ صورتی مالیمی درامده بود که بسیار چشم نواز بود وارد ساختمان شدم، همه چیز درست و به جا کار شده بود، دقیقا مثل همان طرح سه بعدی که مهندس برایم زده بود...
چون رستوران بیرون بر بود خبر ی از سالن غذاخوری نبود فقط فضایی برای تحویل غذا در نظر گرفته بودم که با وجود باغچه باریکی با گل های همیشه سبز که تا سقف کشیده شده بود و دیوارها را پوشانده بود زیبا و دلنشین شده بود پیشخوان بزرگ و گلبهی رو به رو بود که از تمیزی برق میزد و نام برند رستوران با خط مشکی به تنش نقش بسته بود با خوشحالی قدم برداشتم، به آشپزخانه و قنادی تمام استیلم رفتم، به مکان سردخانه هم سر زدم و با ذوق به حیاط کوچکم برگشتم و عقب عقب رفتم جلوی ساختمان توی پیاده رو ایستادم و با شیفتگی و سایت ازدواج دو همساند غرور به نام سایت ازدواج موقت دوهمسان رستورانم خیره شدم که با خط کوچک تر ی زیر نامش نوشته بود شعبه شیراز. .. دستانم را به هم قفل کردم و رو به سایت همسریابی دو همسان که با لبخند نگاهم میکرد گفتم: معرکه شده سایت ازدواج دو همسان گزینی لطف کردین دستش را توی جیب شلوارش فرو برد