
پیشونیشو بوسید و گل مریم و بهش داد خانومم خوبی ورود به سایت هلو با لبخند بهم نگاه کرد و گفت بهترم میشم... با holoo ازدواج از holoo ازدواج موقت زدیم بیرون تو حیاط روی نیمکت نشستیم holoo ازدواج رفت تا دوتا قهوه برامون بگیره... به عکس ورود به سایت هلو توی گوشیم نگاه کردم... آهی کشیدم... چرا مهرشو توی دلم کاشتی تو که میدونستی عشقم یک طرفست...
ناخواسته قطره اشک مزاحمی روی گونه هام چکید... صدای holoo ازدواج رو شنیدم که صدام میزد.. تا اومدم اشکمو پاک کنم که زودتر دید و با نگرانی گفت holoo ازدواج موقت عزیزم چرا داری گریه می کنی هیچی نیست نشست کنارم و گفت عزیز دلم مشخصه یچیزی هست
بگو شاید بتونم کمکت کنم اهی کشیدم.. هیچکس نمیتونه کمکم کنه...
و همه چیو براش تعریف کردم.... اره با ناراحتی نگاهم کرد.... واقعا میخواد با دختر عمش ازدواج کنه؟ اما تو گفتی خونرو ترک کرده تا با اون ازدواج نکنه آره گفتم. .. اما از وقتی خاله نسرین حالش بد شده برگشته... وقتیم خاله از بیمارستان مرخص شد مهمونی نامزدیشونو گرفتن و یک هفته دیگه عروسیشونه.. holoo ازدواج حالا holoo ازدواج تبریز چیکار کنم. ..حالم خیلی بده...
میتونی holoo ازدواج تبریز مطمئنم
شونه هامو گرفت و وادارم که به ورود به سایت هلو نگاه کنم.. باید فراموشش کنی پوزخندی زدم نمیتونم میتونی holoo ازدواج تبریز مطمئنم تو دختر قوی ای هستی..
holoo ازدواج تبریز چندین ساله عاشقشم
ببین عزیزم اون دیگه یه مرد زن داره. . تو نمیتونی بهش فکر کنی خیلی زشته درست میگی. . ولی واقعا نمیتونم... خیلی سخته. . holoo ازدواج تبریز چندین ساله عاشقشم خودت بخوای آسون میشه.. دیگه گریه بسه.. از این بعد باید قوی باشی.. حالام بلند شو بریم سر holoo ازدواج موقت الان استاد بد اخلاقه میاداا اونوقت ما هنوز سر holoo ازدواج موقت نیستیم.. تو برو holoo ازدواج تبریز حوصله ندارم بیام همینجا منتظرت میمونم حوصله نداری یا میخوای اینجا بشینی غمبرک بزنی؟