به وضوح داشت گریه می کرد تنم به لرزه افتاد. نمیتونستم اونجوری ببینمش نمیتونستم. سرشو پایین انداخت و گفت: سايت همسر يابي بهترين همسر منم دوست دارم دنیز، تو تمو ِم زندگیمی ولی رفتنیم مشتمو روی میزکوبیدم و با گریه سرمو ادرس جدید سایت همسر یابی بهترین همسر دادم. نگو اینو دستشو پس کشید و سمت یخچال رفت. یه شیشه دیگه از اون زهرماری برداشت. سمتش رفتم و اشکامو پاک کردم. اونو بده به سایت همسریابی بهترین همسر...بسه دیگه سرشو به طرفین سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی داد و درشو باز کرد. هیچ کاری از دستم برنمیومد. جلوش زانو زدم و دستامو روی صورتم گذاشتم و به سایت همسریابی بهترین همسر اجازه دادم که بترکه. دیگه اوضاع از این بدتر که نداشتیم...دستشو روی موهام کشید. سايت همسر يابي بهترين همسر گریه نکن دنیزم غلط کردم پاشو ببینم اون صورت ماهتو نمیتونستم اصلا سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی بخورم...یهو صدای شکستن چیزی اومد سرمو بلند کردم و دیدم.
سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و بغلم کرد
که شیشه ی نوشیدنی کنار دیوار تیکه تیکه شده دستشو روی صورتم سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین و بغلم کرد توی همون حالت با گریه گفتم: مرگ دنیز دیگه بسه. هیچی نگفت قفل دستاش باز شد. نفسم بند اومد. آروم عقب کشیدمش و با نگرانی بهش چشم دوختم. حالت صورتش همه چیزو مشخص می کرد. روی صندلی نشوندمش و قرصشو زیر زبونش گذاشتم. اونقدری بی حال بود که نتونه مقاومتی کنه.چشمامو از شدت درد روی هم فشار می دادم... نمیتونستم توی اون شرایط ببینمش...دستمو گوشه ی صورتش کشیدم و پیشونیشو بوسیدم. نفس سایت همسریابی بهترین همسر مثل اون به زور بالا میومد خ...خوبی نفسم؟ سرشو ادرس جدید سایت همسر یابی بهترین همسر داد...روی تخت خواب خوابوندمش...خواست چیزی بگه که مانعش شدم بخواب سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين ؛ فردا حرف میزنیم. تموم طول شبو کنارش بیدار بودم ؛ خیلی نگرانش بودم نزدیکای صبح بود که خوابیدم.
با شنیدن صدای سایت همسریابی بهترین همسر بیدار شدم
با شنیدن صدای سایت همسریابی بهترین همسر بیدار شدم اما حالت قبلمو حفظ کردم. کنارم نشسته بود و به گوشه ی لبم که هنوزم اثر پریشب روش مونده بود زل زده بود. آهی سايت همسر يابي بهترین همسر و انگشتشو آروم گوشه ی لبم سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین سایت همسریابی آنلاین. چشمامو آروم باز کردم و لبخند زدم. چشمای بازمو که دید لبخند محوی زد و گفت: سايت همسر يابي بهترين همسر صبح بخیر عزیزم... چشمامو مالیدم و گفتم: صبح تو هم بخیر؛ ساعت چنده؟ به گوشیش که روی عسلی کنار تخت بود نگاهی انداخت و گفت: سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين و نیمه دلم میخواست بریم بیرون...درست مثل قدیما...درست همینجا نظرت چیه بریم بیرون؟ چند لحظه مکث کرد و بعد سرشو ادرس جدید سایت همسر یابی بهترین همسر داد. سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين باشه پاشو آماده شو بریم جلوی آینه ایستادم... شالمو روی موهام انداختم و کیفمو برداشتم. خواستم از اتاق خارج شم که صدای سايت همسر يابي بهترين همسر شنیدم که نزدیکم شد و گوشیشو سمتم گرفت سایت همسریابی بهترین همسر مامانته.