
نگاهمو با تعجب به اپلیکیشن دوست یابی ایرانی دوختم و به سختی گفتم: اینجا چخبره؟ سرشو تکون داد و هیچی نگفت و به تعجبم دامن زد... نزدیک تر اومد اما فاصلشو حفظ کرد.
بهترین روش دوست یابی مجازی دلت برام تنگ نشده بود
و از همونجا گفت: بهترین روش دوست یابی مجازی دلت برام تنگ نشده بود؟ با بهت بهش زل زدم و گفتم: تو مرده بودی سرشو تکون داد و لبخند زد... مهیار من تا سهممو از این دنیا نگیرم نمیمیرم لبخندش چاشنی ترسم شد، عقب عقب رفتم و گفتم: چجوری اومدی اینجا؟
نگاهشو به اپلیکیشن دوست یابی ایرانی دوخت و لبخند زد.
نگاهشو به اپلیکیشن دوست یابی ایرانی دوخت و لبخند زد... آوا بی تاب نگاهشو به زمین دوخت اصلا توی ذهنم نمی گنجید سایت دوستیابی بین المللی رایگان دیگه نه، ضربه خوردنم از آوا رو دیگه نمیتونستم هضم کنم... چشمام قفل سایت دوستیابی بین المللی رایگان شده بود، آوایی که جای خواهرم بود تا چشم میدید دروغ بود، چیو دیگه میتونستم باور کنم میون این همه دروغ؟ خواست سمتم قدم برداره که سمت بقیه دویدم، دنبالم بود نفسم داشت میگرفت، دستمو روی شالم گذاشته بودم که نیفته همه ی جونم تحلیل رفته بود دستمو روی تنه ی درختی تکیه دادم و با تمام توانم جیغ کشیدم و احسانو صدا زدم سمتم اومد، عقب عقب میرفتم و با دستم تنه ی درختارو پیدا میکردم که بهشون برخورد نکنم داشتم به دیوار می رسیدم، چیزی نمونده بود که احسانو دیدم که سراسیمه داره میدوه و اسممو صدا میزنه . تا منو دید خواست سمتم بیاد که اونو دید بهترین روش دوست یابی مجازی که متوجهش نشده بود خواست جلوتر بیاد که با دستای نرم افزار دوستیابی بین المللی مهار شد صورت احسان رنگ خون شده بود ؛ سینش بالا و پایین میشد و فقط مشت میزد مهیار هم توانشو باخته بود و فقط سعی میکرد از دستش در بره قلبم توی دهنم میزد و جرئت نزدیک شدن بهشو نداشتم... صدای احسان بال رفت ؛ به فحش می کشیدش و میزد، انگار که اونم با دیدنش همه ی اون تصاویر جلوی چشمش نقش بسته بودن... صدای نفساش بال رفت، سمتش قدم برداشتم و با نگرانی خواستمعقب بکشمش که داد زد: نرم افزار دوستیابی بین المللی برو کنار اشکام روی گونه هام راه خودشونو پیدا کرده بودن، میترسیدم... احسان بیا بریم... سرفه کرد نفسم برید…
صداش زدم: نرم افزار دوستیابی بین المللی مرگ دنیز، پاشو بریم حالت خوب نیست... دست بردار نبود، میخواست بکشتش انگار تقلاهام فایده ای نداشت، از جاش تکون نمیخورد، جانیار انگار که پیدامون کرده باشه سمتمون اومد و با دیدن نرم افزار دوستیابی بین المللی سمتش رفت و سعی کرد از مهیار دورش کنه... بالخره بعد از کلی مقاومت ازش دورش کرد... دستشو کشیدم ؛ نفس نفس میزد، منم به نفس نفس افتاده بودم، مهیار خودشو جمع و جور کرد و گفت: بهترین روش دوست یابی مجازی آخ ِر شاهنامه خوش است.