
آوا مووی پیکی بلایندرز ملی موویز روی تخت ولو شده بود و یه دستش زیر سرش بود و انگار که اومد موزه تاریخ طبیعی زل زده بود به آوا مووی پیکی بلایندرز دیجی موویز که این کاملا طبیعی بود. مثل این تازه عروسا توی آشپزخونه رژه می رفت و صبحانه آماده می کرد. یعنی واقعا خاک بر سر من با این دوستم. من می گفتم داداشم بی جنبه اس. این آوا مووی پیکی بلایندرز که بدتره! مانتو و شلوارم و برداشتم و دوباره رفتم تو دسشوئی.
آوا مووی پیکی بلایندرز صبحانه رو روی اپن چیده بود
نمی تونستم جلوی این بی قواره لباس عوض کنم. وقتی اومدم بیرون. آوا مووی پیکی بلایندرز صبحانه رو روی اپن چیده بود. رو به آوا مووی پیکی بلایندرز ملی موویز خیلی جدی گفت: شما صبحانه نمی خورین؟ آوا مووی پیکی بلایندرز ملی موویز بلند شد و نشست و گفت: مگه میشه صبحانه ای که شما زحمت کشیدن نخورم! برای خودم یه لقمه گرفتم و بهش چشم غره رفتم. دوباره زبون بازیشو شروع کرده بود. می دونست چند صد هزار تا دختر و همین جوری خر کرده بود. به نون نصفه توی سفره اشاره کردم و گفتم: دیگه جا داری؟ آوا مووی پیکی بلایندرز ملی موویز کنارم ایستاد و با یه لبخند از نوع دختر خرکنی به آوا مووی پیکی بلایندرز دیجی موویز نگاه کرد و بعد به منزلزدوگفت: اونو که من نخوردم. دادم به رها! آوا مووی پیکی بلایندرز با چشمای گرد شده به آوا مووی پیکی بلایندرز سی نگاه می کرد. منم یه جوری نگاش کردم که معنیش این بود. دیدی این چه بشریه! نصف نون و دادی به رها؟
آوا مووی پیکی بلایندرز سی چایشو سر کشید
آوا مووی پیکی بلایندرز سی چایشو سر کشید و گفت: آره. وقتی فهمید اشتباه رفتم اونجا. گفت خونه ات رو به روه! منم تعارفش کردم نون تازه برداره که خوب دستش بند بود. آوا مووی پیکی بلایندرز بود که پرسید: مگه چی دستش بود؟ آوا مووی پیکی بلایندرز سیم دوباره به آوا مووی پیکی بلایندرز دیجی موویز لبخند زد و گفت: یه کوه پرونده! آوا مووی پیکی بلایندرز دیجی موویز آهانی گفت و رو به من گفت: حتما همون دیروزیان که مرتب کردیم! با سر تائید کردم و دوباره به آوا مووی پیکی بلایندرز سی نگاه کردم که گفت: هیچی منم خودم نصف نون و بریدم و گذاشتم رو پرونده هاش! سری تکون دادم و گفتم: واقعا که خجالت نکشیدی یعنی با این کارت؟ با تعجب گفت: نه اتفاقا معلوم بود خیلی خوشحال شده!