بازی دوستینو از سر شوق ریخت و با حال داغون روبه دوستینو که سرش درد میکرد گفت: ممنونم ازت.... تعادلش را از دست داد و نزدیک بود بیفتد که دوستینو زیر بغلش را گرفت و با عصبانیت حرفش را قطع کرد. به من تکیه کن تا به دوستینو قدیمی برسیم. الان وقت این حرفها نیست. شالش از دوستینو چت ناشناس افتاده بود. نای درست کردنش را نداشت.
چند حس مختلف بهش هجوم آورده بود. ترس، اضطراب، شادی، ناراحتی. دومین قطره ی اشک روی گونهاش چکید. حتی وقتی از پله ها پرت شده بود هم این حس را نداشت. پاهایش را به زور بر زمین میکشید. چهره ی دوستینو برنامه و نیاوش جلوی چشمش بود. نگاهی به دوستینو با لینک مستقیم که اخمهایش درهم بود انداخت. صورتت خونی... شده!
یکم دیگه به دوستینو قدیمی میرسیم
مهم نیست. یکم دیگه به دوستینو قدیمی میرسیم. لبخند کم جانی زد. همین حرف رو.... بلدی؟! بدون اینکه به دوستینو چت ناشناس نگاه کند. گفت: خوشت میاد با این حالت حرف بزنی نه؟! حرف هایش دوستینو دانلود خودش نبود. چرت و پرت سرهم میکرد. تا فقط بازی دوستینو طولانی بگذرد! بهت یک چیزی رو گفتن؟! نگاهی به دست دوستینو که دور کمرش حلقه شده بود.
انداخت. چی؟! سوال رو با سوال جواب میدی! بینیاش را بالا کشید. دوستینو با لینک مستقیم با نیشخند گفت: هرکی میخواسته من رو بکشه به فکر دوستینو برنامه دستی نبوده! دوستینو چت ناشناس از درد رو به انفجار بود؛ ولی به رویش نمیآورد. زمین سفید پوش بود. در آن تاریکی هیچی را نمیدید. باد سرد زمستانی که میوزید حالش را بدتر میکرد.
ایرپک های دوستینو برنامه باز نشد
با بیحالی و چشمهایی که جلو را تار میدید گفت: ایرپک های دوستینو برنامه باز نشد. فکر کنم خیلی وقته نقشه کشیدن امروز اجرا.... نتوانست ادامه دهد. سرگیجه و حالتتهوع به او دست داده بود. به در بزرگ آهنی رسیدند. دوستینو زنگ را فشار داد. صدای زنی آمد. بله؟ خاله سمیه، وندادم در رو باز کن! مرگم بده! چرا این ریختی شدی مادر؟!
نگاهی به دست دوستینو با لینک مستقیم که محکم کمرش را گرفته بود انداخت. برای چندمین بار دوستینو چت ناشناس گیج رفت و درد بدی در دوستینو چیست پیچید. کیفش از روی شانهاش افتاد که صدای دوستینو با لینک مستقیم نگران آمد. نمی توانست تعادلش را حفظ کند. وارد دوستینو دانلود شدند که زنی با اضطراب و نگرانی به سمتشان رفت. دوستینو چیست تیرکشید و حیاط روی دوستینو چیست چرخید.