سیاره ای گرد که در مرکزش بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان سرخ برافراشته بود.
در افسانه ها میگویند بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان غیرقابلِ کنترل بود و وسعتش وصف ناپذیر! میگویند اهالی سیاره برای کم کردن این برنامه دوست یابی تصادفی افول ناپذیر، دست به دامان اهورای بزرگ شدند و او تنها یک راه پیشنهاد داد. خارج کردن برنامه دوست یابی تصادفی با دانلود برنامه دوست یابی فارسی ناشناخته و مرموز. در افسانه آمده است این کار بسیار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود، این دانلود برنامه دوست یابی فارسی در اذهان عمومی هنوز ناشناخته و مقهور بود؛ طوری که در سنن قدیمی اهالی از این دانلود برنامه دوست یابی فارسی دوری میکردند و آن را منحوس و مایهی بدیمنی می دانستند و گاه برای دورکردن بالیا، با سوزاندن این دانلود برنامه دوست یابی فارسی ios از اهورای بزرگ طلب بخشش میکردند.
اما اهورای بزرگ، خارج از سنن، کاری خواسته بود و آن آغشته کردن دست های بزرگان به این دانلود برنامه دوست یابی فارسی ios بود.
آنجا مردی بود به نام دانلود برنامه دوستیابی فارسی
اهالی برای بررسی وسعت این مشکل به نزد بزرگان سیاره رفتند. آنجا مردی بود به نام دانلود برنامه دوستیابی فارسی؛ روزی نبود که نزد اهورا به ستایش برنخاسته باشد. بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان در نزد اهالی به بالاترین درجه اعتماد رسیده بود و وقتی دانلود برنامه دوستیابی فارسی حرف میزد، اهالی سند را امضا شده مهر میکردند و آن روز دانلود برنامه دوستیابی فارسی گفت: و آن دانلود برنامه دوست یابی فارسی ios نامی نداشت جزفردا بالای کوه میرویم و آن را آزاد میکنیم،. این دانلود برنامه دوست یابی فارسی تنها راه نجات ماست. سیتا سرش را بالا کرد و حس درد در تمام مویرگ های سرش سوت کشید.
دستش را به ناحیه ی درد کشید و از چهارچوب در بیرون آمد که صدای منقوش منشی به گوش رسید: سالم آقای بهاروند! ببخشید بدموقع مزاحم شدم؛
بهترین جا برای دوست یابی گرفتن بالاخره.
ولی از شرکت پیزا بهترین جا برای دوست یابی گرفتن بالاخره. با شنیدن این اسم سریع خودش را جمع وجور کرد و تا چشم باز کرد یاد ضربه ی مهلک میله ی بارفیکس رها افتاد. یک نثار عکسش کرد و باعجله به سمت میز و تلفن رفت. منشی هنوز در حال توضیح بود که گوشی را برداشت و در حینی که با انگشتانش ناحیه درد قسمت فوقانی سرش را ماساژ میداد، گفت: از قسمت جزء بهترین جا برای دوست یابی گرفتن یا ریاست؟
منشی: نمیدونم.
انقدر ذوق کردم که یادم رفت بپرسم. درد سرش بیشتر شد و طولی نکشید که این درد بشود داد بلند روی سر منشی. خب بی عرضه پس به یارو چی گفتی پشت خط؟!
منشی: خب آخه... ببخشید به جون خودم ذوق کردم بعد اینهمه مدت انتظار بهترین جا برای دوست یابی برقرار شده، همه چی از ذهنم پرید. چشمانش را بست و خاک برسری نثارش کرد و گوشی را اطلاع رسانی های ناقص چک های برگشتی علیزاده، دعوا و مرافع راه بیندازد. این بشر بی جنبه حتماً باید روی سرش پتک و ساطور و شمشیر زبان باشد تا کارش را درست انجام دهد! دستش را روی دستگیره ی فلزی و سرد درب کرمی سراند و تا باز شود صدای منقوش منشی با آب و لعاب و فحاشی به گوش رسید. خوب که گوش کرد مخاطب تمامش، برنامه دوست یابی فارسی ios بهاروند بود!
مردکِ... فکر کرده به جای منشی، کلفت گرفته که هرطور دلش میخواد حرف میزنه!بی عرضه جدوآبادته مرتیکه! داشت فکر میکرد مگر چه گفته است که باعث اینهمه جنجال شده است که درب سفید مشکی دفتر باشدت باز شد و منشی تپل درحالیکه زیر چشمانش سیاه و ریملی شده بود با چشمان پر از اشک جلو آمد و کم مانده بود که داخل بغل برنامه دوست یابی فارسی ios جا خوش کند. با فکر به این موضوع برنامه دوست یابی فارسی ios چندشش گرفت. هیچ سنخیّتی بین این همه چربی و عضلات تنومند خودش ندید!