همسریابی آنلاین هلو - عاشقانه


خواندن متن عاشقانه جدید ۹۹

متن صبح بخیر عاشقانه جدید ۹۹ شک نداشته باش الان اگه بیدار بود این حرفتو میشنید جوابتو میداد درضمن برو جلو صورتش میبینی پلکاش نمیلرزه واقعا خوابه

خواندن متن عاشقانه جدید ۹۹ - عاشقانه


خواندن متن عاشقانه جدید ۹۹

از اینکه جلوی پاشا سرمو روی شونه های متن عاشقانه کوتاه گذاشته بودم موذب بودم اما وقتی به آرومی چشمامو باز کردم دیدم نانسی جای متن شب بخیر عاشقانه جدید ۹۹ و گرفته و کنار پاشا نشسته اونم دستشو دور کمرش انداخته و بهم چسبیدن ترجیح دادم با یه نیشخند منم به کار خودم ادامه بدم و اصال به اونا اهمیت ندم اونقدر چشمام سر شده بود که حتی توان باز کردنشو نداشتم هم به خاطر دیر بودن ساعت و هم به خاطر اینکه آرایشم و مژه مصنوعی هام یکم اذیتم میکرد همه چی دست به دست هم میداد تا من خوابم بگیره و چشمام سنگین بشه از طرفی اینطوری درد متن شب بخیر عاشقانه جدید ۹۹ فراموش میکردم کم کم صداهای اطراف برام ناواضح شد اونقدری که احساس میکردم همه به خاطر اینکه من قراره بخوابم خفه خون گرفتن حتی صدای پخش و باندهارو هم خاموش کردن صدای پچ پچ کردن هم نمی اومد حتما پاشا این دستورو داده بود هرچند مگه من براش مهم بودم که یه همچین دستوری بده کم کم از دنیای اطرافم غافل شدم و به یه خواب سنگین فرو رفتم) پاشا (با حرص به متن صبح بخیر عاشقانه جدید ۹۹ که داشت ریز ریز میخندید نگاه کردم

پسره نفهم هی میگم نه هی اصرار میکنه دامون ببرش تو دیگه پاشا چرا ناز میکنی؟ من نمیفهمم چرا اینقدر اصرار میکنید که من این کارو بکنم؟ متن عاشقانه جدید ۹۹ که به آرومی سولینو به خودش چسبونده بود و تکیه گاهش شده بود تا نیفته به سمتم برگشتو با شیطنت خاصی که مختص به حرکات بچگونش میشد گفت: بهداد اوال سولین که نمیتونه ببرتش تو چون سنگینه نمیتونه بلندش کنه منم نمیتونم چون سولینو که میبینی حالش خوب نیست باید ببرمش تو اتاقش از اونورم دامون داره میره قرص های سولینو تهیه کنه تا نصف شب حالش بد نشه این وسط فقط تو میمونی چرا بیدارش نمیکنید؟این داره فیلم میاد مگه میشه تا الان بیدار نشده باشه

متن صبح بخیر عاشقانه جدید ۹۹ شک نداشته باش

متن صبح بخیر عاشقانه جدید ۹۹ شک نداشته باش الان اگه بیدار بود این حرفتو میشنید جوابتو میداد درضمن برو جلو صورتش میبینی پلکاش نمیلرزه واقعا خوابه با حرص پوفی کشیدم متن عاشقانه جدید ۹۹ به دامون اشاره کرد که کیف پولشو از توی داشبورد ماشین برداره دامون هم بعد از برداشتن کیف پولش با ماشین از خونه زد بیرون حاال من موندمو متن عاشقانه کوتاه و سولین و شهرزادی که روی صندلی جلوی ماشین متن صبح بخیر عاشقانه جدید ۹۹ خوابش برده بود سولین یکم حالش بد شده بود دختره دیوونه بهش گوشزد کرده بودم حتما قرصاشو بخوره بعد بیاد اما گوش نکرده بود متن عاشقانه جدید ۹۹ هم درحالیکه تکیه گاه سولین شده بودو آروم آروم به سمت در ویال باهم قدم برمیداشتن دلداریش میداد که چیزی نیست تا اینکه متن صبح بخیر عاشقانه جدید ۹۹ خسته شد سولینو از روی زمین روی دستاش بلند کردو وارد خونه شد دست به کمر به سمت شهرزاد برگشتم وقتی توی مهمونی خوابش برد هرچی صداش زدیم بیدار نشد اولش نگرانش شدیم اما فهمیدیم که خوابش برده حتما خوابش خیلی سنگینه که بیدار نشد به سمتش رفتم به آرومی توی ماشین خم شدم به لباس پوشیده تنش نگاه کردم که امشب حسابی توی تنش میدرخشید از پوشیده بودنش خوشم اومده بود اما خب خیلی افتضاح تنگ و بدن نما بود که از این بابت مورد تایید من نبود/: به چشمای بستش که سایه های مشکی و بامجونی روشو به رخم میکشید نگاه کردم تا حاال صورت آرایش کردشو ندیده بودم موهایی که دیگه مشکی رنگ نبود و به اجبار سولین و متن عاشقانه جدید ۹۹ رنگش زده بود جذابیت صورت دخترونشو بیشتر میکرد یه لحظه راست شدم و به خودم تشر زدم که چرا دارم درباره شهرزاد فکر میکنمو نظر میدم: /مگه قراره بپسندمش؟

در ماشین متن شب بخیر عاشقانه جدید ۹۹ و بستم

برو بلندش کن ببرش اتاقش برگرد اتاقت که داری از خستگی هالک میشی اه از توی ماشین بیرونش آوردم با پا در ماشین متن شب بخیر عاشقانه جدید ۹۹ و بستم بهش نگاه کردم که حتی پلکاش بابت بسته شدن محکم در ماشین نلرزیده بود پس واقعا خوابیده فیلم نمیاد درحالیکه یه دستم زیر زانوش بودو اون یکی دستمم زیر کتفش طوری بلندش کردم که سرش روی شونم نشست درسته روی دستم بلندش کرده بودم اما اصال سنگین نبود خیلی سبک بود بیخیال این حرفا شدم و راه افتادم اصال به شهرزاد توجهی نمیکردم فقط هدفم این بود زودتر برگردم به اتاقم و بخوابم چون خیلی خسته بودم یکهو یاد حساب کتاباش افتادم چه قدر خوب و فرز سریع جواب میداد از دختری که تا کالس هشت تحصیل کرده باشه واقعا بعید بود آفرین الزم داشت وارد اتاقش که شدم شهرزادو به سمت تختش بردم و به آرومی روی تخت خوابوندمش چشمم به کفشای ده سانتیش افتاد اولش خواستم درش بیارم اما بعدش با خودم گفتم اصال به منچه کار من این بود تا اینجا بیارمش همین به سمتش برگشتم که هنوز غرق در خواب بود نگاهم به تاج سفید براقی که روی موهاش بود.

مطالب مشابه


آخرین مطالب