همسریابی آنلاین هلو - عاشقانه


خلاصه عاشقانه سریال

عاشقانه سریال قسمت اول حقیقته... پشت چشمام انگار آتیش روشن کرده بودن، داغ شده بود و میسوخت... دماغمو بالا کشیدم و سرمو توی گودی گردنش گم کردم

خلاصه عاشقانه سریال - عاشقانه


لینک عاشقانه سریال

داشتم لباسامو عوض میکردم که عاشقانه سریال قسمت ۲ بلند بسته شدن درو شنیدم نفس عمیقی کشیدم و خواستم تاپمو تنم کنم که عاشقانه سریال ایرانی برخورد در به دی وا ِر پشت سرش باعث شد که چشمامو واسه چند لحظه ببندم جلوم ایستاد.

ولم کن عاشقانه سریال های کره ای

با همون اخم، حتی غلیظ تر ولم کن عاشقانه سریال های کره ای... تنم یخ بست، تقلا واسه رها شدن فایده ای نداشت عاشقانه سریال های کره ای حرفای جدید میشنوم آب دهنمو قورت دادم، تنها شانسم این بود که نمیتونستم توی این حالت ببینمش و نمیتونست چشمامو ببینه حرفای جدید بازتاب رفتار و حرفای خودته... با ترس گفتم: عاشقانه سریال ترکی بچم... مات و مبهوت توی چشمام زل زد، انگار که اصلا تا حال باورش نداشت و حال متوجهش شده بود، کمی ازم فاصله گرفت و نگا ِه خیرشو به شکمم دوخت، خودمو جمع و جور کردم و به تاج تخت تکیه دادم...

نفساش صدا دار شدن، عاشقانه سریال حرکت داد و آروم سمتش آورد، می لرزید، به وضوح دیدم که دستش داره میلرزه چیزی نمونده بود که دستش بهم برسه که مشتش کرد و روی هوا نگهش داشت... لبخند محوی زدم و عاشقانه سریال توی دستم گرفتم، باید تردیدو کنار میذاشت عاشقانه سریال های کره ای روی شکمم گذاشتم و با لبخند رو بهش گفتم: فکر کن یه دختر کوچولوی نیم وجبی وایسه جلوت بگه بابایی... حرفمو قطع کرد و نگاهشو ازم گرفت... عاشقانه سریال ترکی تا اونموقع عاشقانه سریال فصل دوم هفت تا کفن پوسوندم نفسم توی سینم حبس شد، با حرفش انگار یه سطل آب یخو روی سرم خالی کرده بود...

بغضی که بیخ گلوم گیرکرده بودو قورت دادم و عاشقانه سریال های کره ای توی دستم فشار دادم... ، این چه حرفیه... با پاش ک ِف اتاقو ضرب گرفت... عاشقانه سریال قسمت اول حقیقته... پشت چشمام انگار آتیش روشن کرده بودن، داغ شده بود و میسوخت... دماغمو بالا کشیدم و سرمو توی گودی گردنش گم کردم... دیگه حق نداری از این حرفا بزنی، الن دیگه فقط عاشقانه سریال فصل دوم نیستم... آهی کشید و عاشقانه سریال قسمت ۵ موهام بوسه زد... عاشقانه سریال فصل دوم پاشو برو لباستو بپوش سرما میخوری...

دستامو عاشقانه سریال ایرانی چشمام کشیدم

دستامو عاشقانه سریال ایرانی چشمام کشیدم و توی چشماش خیره شدم... چونم از زور بغض میلرزید ولی کنار نکشیدم... هیچوقت تنهامون نذار، باشه؟ آب دهنشو قورت داد و عاشقانه سریال روی صورتش کشید... عاشقانه سریال قسمت اول نمیزارم لبمو گزیدم، نمیتونستم حرف بزنم، با تموم توانم لب زدم: قول؟ اشک توی چشماش برق میزد، اما اونقدری قوی بود که نزاره پیشروی کنن و روی صورتش جاری شن، کاش منم میتونستم اینجوری باشم... بوسید و زیر لب گفت: عاشقانه سریال قسمت اول قول... به آغوشش پناه بردم عاشقانه سریال قسمت ۲ گریم اوج گرفت، دست خودم نبود، نمیتونستم خودمو کنترل کنم... عاشقانه سریال پشتم گذاشت و با عجز گفت: عاشقانه سریال ترکی عذابم نده.

مطالب مشابه


آخرین مطالب