
سعی کرد زمزمه کند؛
نه آهسته،
خیلی پایینتر از آهسته کنار گوش خرید بلیط هواپیما چارتر ۷۲۴
خیلی پایینتر از آهسته کنار گوش خرید بلیط هواپیما چارتر ۷۲۴: -من االن به کسی شبیه م که داره سر به سرت میذاره؟
خرید بلیط هواپیما چارتر ۷۲۴ آهی کشید و خواست برود که داد امیرحسین متوقفش کرد: -کجا؟
با توام، من االن به کسی شبیه م که داره سر به سرت میذاره؟
خرید بلیط هواپیما چارتری ارزان قرمز شده بود که نه از شرم و بیشتر به یک اسب آبی آماده به حمله شبیه بود. -آره شبیهید. شما همیشه سربه سرم میذارید، همیشه! از همون روز شهریوری که پامو گذاشتم تو شرکتتون تا این روز زمستونی، دارید سربه سرم میذارید.
خرید بلیط هواپیما چارتری ارزان پوزخند زد. سرش رفت سمت خرید بلیط هواپیما چارتری ارزان و دور ابرهای سفید و سیاه و پرِ آن باال چرخید و پوزخندش به خنده شبیه شد و بخار دهانش درون فضای سرد بینشان پخش میشد. امیرحسین زیر بار عوارض ممنوعه هنوز گیج بود و این ری اکشن های غیر قابل پیش بینی خرید بلیط هواپیما چارتر خارجی منگترش کرد.
-چرا داری میخندی؟
خرید بلیط هواپیما چارتر کمکم خنده اش را خورد و این بار به چشمان امیرحسین خیره شد. -به اعتماد به نفستون!
بعد هم نگاهش را تند گرفت و رفت داخل خانه. خرید بلیط هواپیما چارتر خارجی نگاهش مانده بود روی درب نیمه باز و فرش های داخل خانه و نوری که مثلث وار افتاده بود رویشان. چقدر سخت بود. کاش یادم داده بودی یسنا خانوم و بعد رفته بودی؛ یادم داده بودی چطور دل یک زن را تسخیر کنم و به او بفهمانم دوستش دارم. به او بفهمانم دل و دینم زلزله آمده است. کاش بودی یسنا خانوم! قدم هایش را بلند برداشت و کفش هایش را جلوی سردر در آورد، بعد برشان داشت و با خود داخل برد و در را بست و کفش ها را جفت گذاشت روی جاکفشی سفید. خرید بلیط هواپیما چارتر را دید که داخل آشپزخانه پشت سینک در حال آب کردن کتری بود. قدمهایش را آهسته برداشت. فضای تاریک و ابری داخل خانه، مایع سیال داخل دلش را به جنب و جوش وا میداشت.
نزدیک که رسید، پشت سر خرید بلیط هواپیما چارتری که این روزها بوی دیگری هم داشت، نفسی عمیق کشید.
خرید بلیط هواپیما چارتر دستکش به دست
خرید بلیط هواپیما چارتر دستکش به دست، کتری را گذاشت روی گاز و گاز را روشن کرد و دوباره برگشت سمت سینک. خرید بلیط هواپیما چارتر علی بابا که سکوت خرید بلیط هواپیما چارتر ارزان را دید، دستش را جلوی سینک گرفت. -اول جواب منو بده! خرید بلیط هواپیما چارتر ارزان برگشت به سمت پذیرایی. دست دیگر خرید بلیط هواپیما چارتر علی بابا آن طرف خط هم حائل شد. -تا جوابمو ندی هیچ جا نمیری! خرید بلیط هواپیما چارتر ارزان پلک زدنش نامنظم شده بود و کامالً محسوس میلرزید. قهوه ای هایش، دست هایش و لرزَش داشت مِدار وار میرسید به زانوان و ساقه ایش. -من حرفی ندارم بزنم. اصالً کار اشتباهی کردم اومدم! خريد بليط هواپيما چارتري این بار به خودش تکانی داد و جلوی خريد بليط هواپيما چارتر قرار گرفت. -اشتباه کردی اومدی؟ زل زده بود به چهره ی خريد بليط هواپيما چارتر و خريد بليط هواپيما چارتر جوابی نداد. خريد بليط هواپيما چارتري اخم هایش را دوبار باز و بسته کرد و بار آخر به زمین زیر پا خیره شد. -خرید بلیط هواپیما چارتر ۷۲۴