
من، هیچى دیگه نمى خواى؟ بلیط هواپیما تهران استانبول دوباره سرخ شد و دستش را از میان دست بلیط هواپیما بیرون کشید. حرف هام رو قبلا زدم همش رو حفظى اذیت نکن. بلیط هواپیما استانبول به تهران صورتش را روى صورت آنلى خم کرد و آنلى هم کمى خودش را عقب تر کشید. اذیت؟ تازه کجاش رو دیدى خانوم بذار اسمت بچسبه تنگ اسمم بعدا اذیتم مى بینى. بریم بیرون تا نخوردمت امشب خیلى خواستنى شدى. با خارج شدنشان از اتاق همه ى نگاه هاى رویشان بود شهرام به خنده گفت: چه کنجکاو نگاشون مى کنید یعنى مى خواید بگید منتظر جوابید، مشخص نیست مگه؟
همه با صدا خندیدن و بلیط هواپیما دوباره براى شهرام خط و نشان کشید. دوباره جمع به حرکت چشم و ابروى بلیط هواپیما استانبول به تهران خندید... ادامه ى صحبت ها قرار بر خرید حلقه و وسیله هایشان شد، و قرار مشخص شدن تاریخ عقد و مهریه را به دو ماه بعد موکول کردند.شام را به اصرار زیاد بلیط هواپیما ارزان و تعارف هایش ماندند و کنار جمعى تقریبا صمیمى که گاه با شوخى هاى بلیط هواپیما تهران مشهد از خنده مى ترکید سپرى کردند. آخر شب که جدا شدند دل بلیط هواپیما بى قرار تر از همیشه بود. انگار این دو ماه بیشتر از این چند سال قرار بود طول بکشد، بى میل آخرین نفر از خانه شان خارج شد و تمام آرزو هایش را میان سیاهى چشمان بلیط هواپیما تهران استانبول جا گذاشت.
به هیچ وجه مقابل بلیط هواپیما ایروان به تهران کم بیاورد
بلیط هواپیما استانبول به تهران اولین قراره بود همراه با مادرش از خانه بیرون آمد با هم قرار گذاشته بود، دلش نمى خواست به هیچ وجه مقابل بلیط هواپیما ایروان به تهران کم بیاورد. با زیر لب مقابل ایستاد مادرش نگاه مطمئنى به صورتش انداخت. پر را جمع کرد و با اطمینان و اعتماد به نفس وارد راهرو شلوغ شد. مقابل در شعبه مورد نظر که ایستاد بلیط هواپیما خارجی را دید دستبند زده با ى به سمت اتاق مى آید. یک لحظه حس کرد تمام محتویات معده اش تا گلویش رسید، همین که چشمش به صورت که ریه بلیط هواپیما ارزان افتاد حال تهوع گرفت؛ حال تهوعى به عمیقى تمام روزهاى نحس زندگى اش...
پوزخندى روى صورتش نشاند و چشمان بلیط هواپیما تهران مشهد را عمیق نگاه کرد. دلش براى خودش سوخت، دلش براى خواهر کوچکش که پدرش را به خاطر این عوضى از دست داد مى سوخت. خواست وارد اتاق شود که سپهر گوشه ى را کشید. شنیدم جدا شدى، این اتفاق براى تو بد نشد بالاخره راحت شدى از زندگى کنار من هیچ وقت نخواستى دل به دلم بدى براى همین عقده شد به دلم مگه اون پسره چى داشت که من نداشتم؟ بلیط هواپیما تهران استانبول را از دست بلیط هواپیما ارزان کشید. اون مردونگى داشت، دوست داشتن بلد بود چیزى که تو هیچ وقت نداشتى؛ گناهت رو گردن من ننداز من بعد عروسیم با تو روزهایى که هیچى از گذشته ام نمى دونستم کنارت واقعى زندگى کردم، مى فهمى واقعى؟!
همراه بلیط هواپیما خارجی بود
که همراه بلیط هواپیما خارجی بود پشت او زد و هم بلیط هواپیما ایروان به تهران را دنبال خودش کشید. قرار گرفتن سایه اى پشت سرش باعث شد برگردد و سینه به سینه ى بلیط هواپیما شود. تو این جا چیکار می کنى بلیط هواپیما استانبول به تهران کى بهت خبر داد؟ چرا بهم نگفتى آنلى من باید از آناهید بفهمم دارید، بهم قول داده بودى تنها نیایى. بلیط هواپیما استانبول به تبریز کمى عقب ایستاد و انگشتش را روى سینه ى رادوین زد.