همسریابی آنلاین هلو - دوستیابی


جستجو ربات دوستیابی بر اساس شهر

ربات دوستیابی بر اساس شهر کسی کاریت نداره. چه ربطی داره؟مگه از کسی می ترسم؟ راست میگی؟یعنی نامزدی، دوست پسری؟ نه، همینجوریش وقت کم میارم چه برسه به اینکه

جستجو ربات دوستیابی بر اساس شهر - دوستیابی


تصاویر ربات دوستیابی بر اساس شهر

بعد از اینکه اول تموم شد ربات دوستیابی بر اساس شهر جلوی در ظاهر شد و با لبخند بهم نزدیک شد وگفت: سالم، حالت خوبه؟ سالم ربات دوست یاب همشهری.خوبم ممنون. اومدم دنبالت تا با هم بریم یه خرده قدم بزنیم. با ربات دوستیابی بر اساس شهر تلگرام به محوطه ی دانشگاه رفتیم. تو سکوت قدم میزدیم که ربات دوست یاب همشهری با شور و هیجان خاصی گفت: اخر هفته ی باشه بریم. خوبی داشتی؟ بد نبود.

چرا ؟مگه جایی نرفتی؟ کجا مثال؟ پارک، مهمونی، پارتی، جشن...آخه مگه پسرای این دور و زمونه میزارن عشقشون تو خونه تنها بمونه؟ من اهلش نیستم. چرخید و روبروم ایستاد وبا نگاه کنجکاوانه ای پرسید: ربات دوستیابی بر اساس شهر کسی کاریت نداره. چه ربطی داره؟مگه از کسی می ترسم؟ راست میگی؟یعنی نامزدی، دوست پسری؟ نه، همینجوریش وقت کم میارم چه برسه به اینکه بخوام با کسی باشم. نه هیچکی هم تو دلت نیست آره به جون مامانم، این چیزا واسم مهم نیست. چه دختر باحالی هستی، پاک و بی ریا. چرا این چیزا رو پرسیدی؟ واسه ی اینکه بتونم دوستی رو که انتخاب کردم بشناسم. وقتی اومدم اینجا یه جورایی حال و هوام عوض شد، دیگه یه بُعدی فکر نمی کردم، یه بُعدی به زندگی نگاه من رتبه ام تو کنکور تک رقمی شده بود.تا قبل از اینکه بیام ربات دوستیابی واتساپ به هیچ چیزی جز درس فکر نمی کردم ولی خودت چی؟قبل از ازدواجت؟ کردم.

زندگیم رنگ گرفته بود چون فرزین اومده بود خواستگاری و داشتم سرو سامون می گرفتم. دوسش داری؟ مگه میشه کسی رو انتخاب کنی و دوسش نداشته باشی ؟ بستگی داره، اگه زورکی باشه وحتی نخوای ریختش و تحمل کنی وضع فرق می کنه. ولی فرزین تمام زندگی منه، خیلی آقاست، به نظرم با بقیه ی مردا فرق داره. چطور با هم آشنا شدین؟

تو ربات دوستیابی واتساپ همکلاسیمه

تو ربات دوستیابی واتساپ همکلاسیمه. چیزی نمونده کالسا شروع بشه، بریم؟ باشه بریم. وارد راهرو شدیم که ربات دوست یاب همشهری واسه یکی دست تکون داد و قدماش رو تند تر کرد.منم به تبعیت از اون تند تر می رفتم. فکر کنم فرزین بود که به سمتش می اومد، ربات دوستیابی بر اساس شهر تلگرام جلوتر از من بهش رسید و خنده کنان به سمتم چرخید ودستمو کشید و گفت: بیا جلو هستی.

ربات دوستیابی تلگرام هستی

ربات دوستیابی تلگرام هستی خانم، هستی جان فرزین، همسرم.از لفظ جانی که برای شوهرش بکار برده بود خوشم اومد، جلو رفتم و خیلی متین و مودب سالم کردم.پسر جذابی بود قد بلند و ربات دوستیابی بر اساس شهر اندام. نمیدونم چرا همش احساس می کردم شبیه یکیه ولی هرچقدر به ذهنم فشار می آوردم یادم نمی اومد شبیه کی؟شایدم قبال دیده بودمش.ربات دوستیابی بر اساس شهر تلگرام همش از من پیش فرزین تعریف می کرد، اونم با لبخندی به من گفته های سمیرا رو تایید می کرد.بعد از اینکه به طور کامل به فرزین معرفی شدم سر کلاس آخر یادم اومد که امروز ربات دوستیابی بر اساس شهر رو ندیدم، بلافاصله بعد از اینکه استاد از کلاس خارج شد وسایلم رو جمع کردم واز کلاس خارج شدم، تمام کلاس رو برای پیدا کردن رویا زیر پا گذاشتم اما اثری ازش نبود، از بالای پنجره به محوطه ربات دوستیابی واتساپ نگاه کردم بلکه بتونم رویا رو پیدا کنم. ربات دوستیابی بر اساس شهر تلگرام داشت تو محوطه قدم میزد، می خواستم با عجله خودم رو به ربات دوستیابی تلگرام برسونم.تو کیفم دنبال کتاب رویا می گشتم که چند وقت پیش بهم قرض داده بود همزمان داشتم از پله ها پایین می اومدم که یهو به یه آقا پسری برخورد کردم دراثر برخورد کیفم و لوازم داخلش نقش زمین شد. هردو خم شدیم تا وسایل رو جمع کنیم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب