
همسریابیآغازنو از سر شیطنت بلند بلند می خندید و به منو همسریابی آغاز نو ورود نگاه می کرد من که آروم بودم کلا اما این که محمد هم جلوش کم آورده بود دلم خنک میشد فکر کرده همه عین کمند میشن بالاخره به انتهای مهمانی رسیدیم و محمد به طور کامل رابطش با کمند خوب شده بود.
منم مصلحتی باهاش آشتی کردم و فعلا جو آروم بود و آخر شب هم قرار شد منو همسریابی آغاز نو بریم خونه صبح از اون جا حرکت کنیم کمند و محمد و کیان و فرزاد هم با هم و سورن و پدر مادرش با هم بی توجهی مادر پدر همسریابی آغاز نو صفحه اصلی بهش واقعا ضایع و مسخره بود! دلم برای همسریابیآغازنو می سوخت که هر بار با دلخوری بهشون نگاه می کرد.
همسریابی آغاز نو پنل کاربری تعارف هم نزدن
حتی به همسریابی آغاز نو پنل کاربری تعارف هم نزدن که باهاشون بیاد! همسریابی آغاز نو بی حوصله از همه خداحافظی میکرد و همش دست منو می کشید که بریم آخرشم نذاشت درست خداحافظی کنم و از هتل خارج شدیم توماشین نشستیم و حرکت کردم خداحافظ نکردم، داشتم صحبت می کردما وقتی میگم بیا یعنی بیا دیگه! اه می دونستم دلش از چی پره سکوت کردم و اون هم سرش رو تکیه داده بود به پنجره و بیرون رو نگاه می کرد.. .
همسریابیآغازنو پاییز داره میاد فکر کنم منم جزی از همسریابی آغاز نو صفحه اصلی پاییز بشم، مثل برگ درخت ها دستش رو گرفتم تو دستم و بوسیدمش تا من هستم تو به هیچ کس دیگه احتیاج نداری با لبخند غمگین بهم نگاه کرد دست هاش رو زد زیر چونش خیلی احساس تنهایی می کنم می دونی تنها کیه ؟ همسریابی آغاز نو ورود کسی که هر کاری می کنه وقتی حالش بده تنها نباشه ولی هیچ کسی رو پیدا نمی کنه!
آدمی که معنی تنهایی رو می دونه هیچ راهی برای تنها نبودن نداره بقیه معنی تنهایی رو نمیدونن، فقط حسش می کنن ؛ همسریابی آغاز نو چون هر موقع حالشون بد بوده چیزی رو داشتن که بهش نزدیک بشن تو سکوت بهش نگاه می کرد این تنهایی برای تو بوده ؟ خیلی لبخند زدم: البته قبل از تو.. . باربد خیلی دوست دارم نه به اندازه ی من، غصه هیچی رو نخور من خودم مثل قلتک مشکلاتت رو صاف می کنم تو فقط خوشحال باش این چه قسمتیه که همسریابی آغاز نو پنل کاربری تو با این همه اختلاف قد و وزن عاشق هم شدیم!!!
چون همسریابی آغاز نو صفحه اصلی خوشگلم تو نتونستی دلتو نگه داری منم واسه اذیت کردنش گفتم اما من دختر قد بلند و ورزشکار دوست دارم یهو دست انداخت به گ ردنمو خواست خفم کنه همسریابی آغاز نو ورود من می کشمت خندم بدتر شد و حرص خوردن.
همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران بدترتر
همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران بدترتر دستش رو گرفتم بردم پشتش و با خنده گفتم بابا انقدر کوچولویی می ترسم باربد!! چیه خب یه دستم اتفاقی بیوفته رو گردنت یه وقت نفست گرفت چیکار کنم ؟؟ با ناراح تی گفت: خو من چیکار کنم که ۶ ماه به همسریابی آغاز نو اومدم و کوچولو موندم! ؟؟
پس چرا زبونت با اندازه هات نمی سازه! ؟؟ زبونشو درآورد و گفت اذیتم کنی با همون یه ذره زبونم دیوونت می کنم هنوز منو نشناختی مستقیم زل زد تو چشم هام و خیلی موذیانه گفت: چیه از زبونم می ترسی ؟ به خودم دل داری دادم که فقط دو روز مونده به روشن شدن حقیقت ها باید باز صبر می کردم همسریابیآغازنو دست هاش رو زد به هم دیدی کم آوردی حریف همسریابی یابی آغاز نو نمی شی سرمو تکون دادم به نشونه ی متاسفم حس خوبی داشتم.