بعد از تعویض لباس شستن دست و صورت رفتم رو مبل تکی نشستم تا نشستم دیدم برا گوشیم پی ام اومد با باز کردن پی ام نیشم تا بنا گوش باز شد سامیار بود بعد از دادن این پیام سرم رو بالا گرفتم دیدم همه دارن ی جوری بهم نگاه میکنن هول شدم گفتم سایت همسریابی گوگل سلام اوه اوه چه سوتی شد با این حرفم همه خندیدن جزء سایت بزرگ همسریابی در گوگل که نمیدونم اون نگاه غمگینش برا چی بود. فرهاد با دیدن خنده های سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل ک سرشم تو گوشیش بود هم بهش مشکوک شدم هم با فکردی که ب ذهنم اومد ناراحت با اون سوتی ک داد همه خندیدن جزء من نمیتونستم با فکردی ک تو ذهنمه بخندم نکنه دوباره با سامیار خوب شده یا اینکه با کس دیگه ای دوست شده نه من نمیتونم فکرشم بکنم من تازه متوجه شدم به سایت همسریابی گوگل علاقه دارم ن من فرهادی ک غرورش زبون زد عام و خاص بود
سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل حالم خیلی بد بود
دارم اعتراف میکنم عاشق شدم اونم عاشق سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل حالم خیلی بد بود با یه معذرت خواهی بلند شدم رفتم تو حیاط، داشتم تو حیاط قدم میزدم فکر میکردم رفتم نشستم رو تاپ گوشه حیاط زیر درخت بید مجنون بعد از چند دقیقه با خودم تصمیم گرفتم برای بدست آوردن سایت همسریابی گوگل تمام تلاشمو بکنم، آره باید تمام سعیمو بکنم من نمیذارم کس دیگه ای سایت همسریابی رایگان گوگل رو ازم بگیره
میتونم سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل رو مال خودم بکنم
با این امید که میتونم سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل رو مال خودم بکنم بلند شدم تا برم تو خونه ولی نمیدونستم ک دست سرنوشت چیز دیگه ای برام رقم زده. داشتم همینجوری به فرهاد نگاه میکردم دیدم بلند شد با معذرت خواهی ب طرف حیاط رفت وا چرا اینجوری کرد یعنی چیشده؟ اون غم چشماش برا چی بود؟ فرهاد کم بهم کمک نکرد اونم مثل سایت بزرگ همسریابی در گوگل برام عزیزه پس منم باید بهش کمک کنم ولی الان وقتش نی بذار بریم خونه باهاش میحرفم داشتم فکر میکردم دیدم دست شهریار داره جلوم تکون میخوره به خودم اومدم شمیم هااااا شهریار کجایی تو یک ساعته دارم صدات میکنم
سایت همسریابی گوگل هاا شهریار نه مثل اینکه اصلا حالت خوب نی ببینم چیزی شده؟؟ چی فکرتو مشغول کرده؟ اوه اوه چه ضایع بازی شد دوباره سایت همسریابی رایگان گوگل ب خودت بیا فعلا وقت فکر کردن نی با چندتا سرفه مصلحتی صدامو صاف کردم سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل ن بابا چی میخواست بشه داشتم فکر میکردم فرهاد چشه امشب شهریار نمی دونم والا سایت همسریابی رایگان گوگل باش بعدا ازش میپرسم خب تو چیکارم داشتی؟ سایت بزرگ همسریابی در گوگل ازبس منو به حرف گرفتی حرف خودم یادم رفت شمیم عه عه عه بچه پرو من کجا تورو به حرف گرفتم شهریار حالا اینارو بی خیال خواستم بگم بیا بریم شام بخوریم سایت همسریابی رایگان گوگل باش بریم تو هم برو فرهاد و ص. هنوز حرفم تمام نشده بود دیدم فرهادم اومدم دوباره چهرش خونسرد شده بود جوری که من شک کردم اصلا غمی تو چشماش دیدم یا نه سایت بزرگ همسریابی در گوگل فرهاد و چی؟