
انگار که یه دسته کاهو گذاشتم رو سرم این همه کلاه چرا گفتم سبز آخه! اهی گفتم و سایت همسریابی دائم آغاز نو صفحه اصلی و نگاه کردم پارک بود جمال و منصور دوتا از نیروهای سایت همسریابی دائم آغاز نو پنل کاربری بودن که اغلب با من می اومدن سایت همسریابی دائم آغاز نو یکیشون راننده بود و اون یکی هم عین کش دنبالم می اومد
سایت همسریابی دائم آغاز نو صفحه اصلی دنبال من راه انداخته بود
ولی شانس محافظم نداشتم دو تا گره گوری رو سایت همسریابی دائم آغاز نو صفحه اصلی دنبال من راه انداخته بود شکر دوست و رفیقی نداشتم که اگه یه بار تو خیابون منو با اینا می دیدن خجالت بکشم! سایت همسریابی دائم آغاز نو پنل کاربری داشت طبق معمول یه چیزایی بهشون می گفت من بی حوصله رفتم و در عقبو باز کردم و خودمو پرت کردم رو صندلی هیچ تصوری نداشتم که امروز قراره چه غلطی بکنم اومدیم و سایت همسریابی دائم آغاز نو منو پیدا نمی کرد یا ده نفر دیگه با کلاه سبز می اومدن تو اون کافی شاپ! پوفی کردم و سعی کردم بی خیال بشم آینه امو در آوردم و خودمو توی آینه نگاه کردم و کلاهمو مرتب کردم جمال و منصور عین پت و مت وایساده بودن جلو و هی کله تکون می دادن نگاهمو ازشون گرفتم
انگار سایت همسریابی دائم آغاز نو فهمید
بسه دیگه سایت همسریابی دائم آغاز نو صفحه اصلی! اه! انگار سایت همسریابی دائم آغاز نو فهمید حوصله ام سر رفته چون اون دوتا رو ول کرد و اونام اومدن و سوار شدن سلام سایت همسریابی دائم آغاز نو ورود سلام! دلم می خواست بهشون بگم مرگ و سایت همسریابی دائم آغاز نو ورود انگار که بچه مدرسه ای هستن به معلمشون سلام می کنن فقط سر تکون دادم یعنی حاضر بودم قسم بخورم اندازه نخود مغز ندارن فقط هیکل گنده کردن عین سایت همسریابی دائم آغاز نو ورود هر چی می گفت اینا انجام می دادن یعنی آدم اینقدر بی اراده؟ هر چی به محل مرکز خرید نزدیکتر می شدیم استرسم بیشتر می شد آهنگی هم که توی سایت همسریابی دائم آغاز نو داشت پخش می شد رو مخم بود: گفته بودم اگه برگردی دوباره غم میره از دل و تاریکی میمیره بعد از اون بی تو نشستن ها یه روزی دستای سردمو دست تو میگیره