توچی میخوای از زندگی ما، چرا به رها گفتی بیاد اینجا، چرا مثل قاشق نشسته خودت رو میندازی وسط معرکه؟
و مشت امید خورد تو صورت ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان.
ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان مشت بعدی ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان رو گرفت و با داد گفت: گفتم بیاد تا حوری چشای کورش رو باز کنه... عشق چشاش رو کور کرده و نمیفهمه چی به چیه! امید غرید: چشاش رو باز کردی که زن تو بیشرف بشه؟ صیغه موقت در شهرکرد امید رو هل داد و با خشم غرید: من همچین زنی نمیگیرم، زنی که تو بغل تو دیدمش رو اصلا نگاهشم نمیکنم، خیالت تخت. و از حیاط خارج شد. مامانم پشست سر صیغه موقت در شهرکرد رفت، وصدای التماساش رو من هم میشنیدم که به صیغه موقت در شهرکرد میگفت آبروی من رو بخره!
گوشام رو گرفتم واز ته دل جیغ زدم و سرم رو کوبیدم به نرده، انقدر کوبیدم که بمیرم اینقدر خار نشم یهو چشام سیاهی رفت و از حال رفتم.
چشام باز شد و صورت نحس خاله پولی شهرکرد رو تو اتاقم دیدم. مگه این نرفت، پس الان چرا اینجاست؟
حس میکردم سرم باد کرده چون زیادی درد میکرد. خاله پولی شهرکرد با پوزخند گفت: حتی عرضه کشتن خودت هم نداری! باید از اون بالا خودت رو پرت میکردی پایین نه اینکه سرت رو بکوبی به میله، احمق! چشام پر اشک شد و گفتم: حالم ازت بهم میخوره کانال همسریابی شهرکرد حائری... میفهمی؟
کانال همسریابی شهرکرد همان طور که نگاهم میکرد
کانال همسریابی شهرکرد همان طور که نگاهم میکرد گفت: پس حسمون بهم دو طرفه ست، چون من هم همین حس رو دارم!
امروز خیلی چیزا شنیدم و دیدم، که فهمیدم برخلاف چشای معصومت یه دختره ولگرد بودی!
تو واقعا با این پسره تو جشن آشنا شدی؟ تو جشنی که همه مستن. با خشم نگاهش کردم و گفتم از جشن های شما خیلی خیلی بهتر، ِ نوشیدنی هم نبود! مثل شما هم هیچکس جفتک نمیانداخت، یه جشن ساده بود همین. دستش رو زیر صورتش گذاشت و همان طور که خیره نگاهم میکرد گفت: این بچه ای که نصف خونش از تو چی میشه آخه! مثل تو، تو بغل این و اون میره، یا از خونه فرار میکنه، آخرشم دختر باشه حامله میشه، پسرم باشه بابا میشه. و زد زیر خنده. کثافتی نثارش کردم و گفتم: پس حتما مادر جنابعالی هم همین کاره بودن که تو شدی این!
رگ گردنش یهو متورم شد و چنان با غضب نگاهم کرد که خواستم بگویم غلط کردم! ولی سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری طوری دستمو تو دستش گرفت و فشار داد که شکستن استخوناش رو شنیدم وهمان طور با خشم گفت: همتون عین همین. بوی آشغال و کثافت کاریاتون همه جارو برداشته، باید همتون بمیرین!
جیغی که از درد کشیدم مجبور شد دستم رو ول کنه ولی واقعا دستم شکسته بود! با صدای جیغم، مامانم سراسیمه وارد اتاق شد و به صورتش زد و گفت: مرگم بده چی شد؟ حس میکردم نمیتوانم دستم را تکان بدم وزیاد هم درد میکرد. اشک هایم گلوله گلوله از چشمانم پایین میریختند و از درد زیاد لبم را زیر دندان کشیده بودم و نمیتوانستم حرف بزنم! مامانم رو به سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری گفت: آقا سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری چی شد؟ سایت دوستیابی در استان چهارمحال و بختیاری با نگاه جدیش گفت: هیچی گفتم صیغه ات میکنم کولی بازی در میآره و جیغ میکشه و میگه نمیخوام. خوب خود شما اینقدر اصرار کردین قبول کردم فقط صیغه ش کنم. من که اصلا نمیخوام همچین کسی حتی صیغه ام هم بشه! مامان نگاه حاکی از دلخوریش رو سمت من روانه کرد و گفت: حوری من آخرش از دست تو دق مرگ میشم